Loristan-Türk

Saturday, December 12, 2009


سامان و بیر سایت تانیتیمی/ اسدالله امیری

http://www.tilimxan.blogfa.com/post-117.aspx

سامان کلمه سی ایران دا اؤزللیکله آزربایجاندا نئچه کند و بیر شهرین آدی دیر. اؤرنک ایچین: چهار محال و بختیاری بؤلگه سینده شهرکرد یاخینلیغیندا بیر تورک شهرین آدی دیر. بو شهرین آدی ایکی شاعیر یانی دهقان- سامانی و عمان- سامانی نی یادا سالیر. بو شهرین وچئوره سینده اولان یئرلرین اهالیسی تورکدورلر.

اوندان علاوه اردبیل، شرقی آزربایجان و شمالی خراسان دا نئچه کندین آدی سامان دیر. (اردبیل ده، گرمی و سرعین شهرستانلاریندا (سامانلو)، شرقی آزربایجاندا سراب (آقبلاغ سامان)و شمالی خراساندا مانه و سملقان شهرستانلاریندا(امین آباد/سامان). سامانلارین بیریسیده ساوانین نوواران بخشینین قوپایا دهستانیندا یئرلشیبدیر. ساواداکی سامان کندی یانیندا اولان یاتان کندی آدی ایله بیرلیکده ایشله نیلیر: یاتان- سامان.

سامان کلمه سینین معنی لری: ۱- فارسجادا کاه معناسیندا. ۲- سهمانلاماق(= مرتب کردن) مصدریندن آلینمیش و بو کلمه فارسجایادا "سر و سامان دادن"(= سهمانلاماق) شیکلینده گیرمیش دیر.

یوخاریدا گلن سؤزلری بیر سایتین تانیتماسی ایچین یازدیق: سامان کندی سایتی

بو سایتین آدرسی:www.samanrosta.ir

بو سایتدا ساوا بؤلگه سینه عایید فولکلور، بعضی آشیق اوخومالاری(آشیق صدری- آشیق علسگر و س) کیمی کولتورل قونولارا راس گله بیلرسیز. حکیم تیلیم خان وبلاگی اولاراق سامان سایتی مدیرلرینه و باشقا مدنی قونولاردا چالیشان اینسانلاریمیزا باشاریلار دیله ییریک. بوتون دوستلاردان اللرینده اولان کولتورل ماتریاللاری آدی گئدن سایتدا یاییملانماق ایچین گؤندرمه له رینی ریجا ائدیریک.

Tuesday, November 17, 2009


تاریخچه روستاي ترك نشين قوچان در استان چهار محال بختياري

http://www.markadeh.com/content/view/166/14/

نویسنده محمدعلی شاهسون مارکده
۱۶ آذر ۱۳۸۷

قوچان
روستاي قوچان ، يكي از روستاهاي بخش لار، و لار يكي از بخش هاي چهارگانه چهارمحال، و چهارمحال قسمتي بزرگ از استان چهارمحال و بختياري است. قوچان در يكي از پيچ و خم هاي دره زيبا و با صفاي رودخانه زاينده رود و سمت جنوب رودخانه واقع است. مردمان آن ترك زبان و از نژاد ترك قشقايي هستند. شغل اصلي مردمان كشاورزي و در كنار آن دامداري و صنايع دستي هم دارند. آب كشاورزي آن مستقيم از رودخانه زاينده رود و بوسيله جوي و موتورهاي ديزلي و برقي تامين مي گردد و نيز آب آشاميدني آن هم همين گونه است. اين روستا در كنار رودخانه و رو بروي روستاي ماركده واقع شده است و امروزه بوسيله پل بتن آرمه اي كه روي رودخانه بين دو روستا ساخته شده عملا اين دو روستا را به هم متصل نموده است و به نظر مي رسد دو روستا در آينده به يك واحد جمعيتي تبديل گردد. فاصله روستاي قوچان تا مركز استان، شهركرد حدود 60 كيلومتر ( از جاده هوره ) و در قسمت شمال غربي آن قرار دارد. مردم قوچان براي رفع كارهاي اداري به شهركرد و براي تجاري به نجف آباد رفت و آمد مي نمايند. دهخدا مي نويسد: « قوچان، دهي از دهستان لار بخش حومه شهرستان شهركرد، سكنه آن 187 تن. آب آن از رودخانه و قنات و محصول آن برنج، غلات ، بادام، كشمش و شغل اهالي زراعت است. راه مالرو دارد.»
چرا نام قوچان؟ همه پيرمردان و بزرگان روستاي قوچان و نيز ماركده بر اين باور هستند كه روستاي قوچان قديمي تر از ماركده است. پير مردان قوچان مي گويند؛ قوچانِ قديمي، در محل خرمن گاه ها كه اكنون به مزرعه تبديل شده قرار داشته است. مي گويند؛ مردمان آن از ترك هايي بوده اند كه از سمت آذربايجان آمده بوده اند. ولي امروزه آن قوچان و مردمانش وجود ندارند. گفته مي شود كه آن زمان راه سيل دره قوچان مستقيم بوده و برخلاف امروز كه در پايين دره تغيير مسير مي دهد. بر اثر جاري شدن سيل بزرگي، روستا به كلي زير گل و لاي فرو مي رود. در همين هنگام عده زيادي از مردم قوچان به صورت كارواني جهت زيارت امام رضا به توس رفته بوده اند و آن عده كه در روستا مانده ، همگي زير گل و لاي سيل مدفون شده اند. در صورتي كه اين گفته پيرمردان درست باشد، بايد سيل شب هنگام آمده باشد. به هر صورت خبر دفن شدن روستا زير گل و لاي ، توسط عده اي از مردم روستاهاي ديگر كه به زيارت مي رفته اند در محل فعلي قوچان خراسان به مردم قوچان چهارمحال كه بر مي گشته اند داده مي شود. آنان بسيار ناراحت و نا اميد شده و تصميم مي گيرند كه ديگر به اين محل نيايند. چرا؟ شايد اينجا را بديمن دانسته اند؟ به هر صورت در همانجا اتراق كرده و چند نفر چابك سوار جهت آگاهي از درستي و يا نادرستي خبر به اين محل مي فرستند. چابك سواران وقتي به اينجا مي رسند با واقعيت روبرو شده و نا اميدانه پيش همشهري هاي خود بر مي گردند و در همان محل يعني محل فعلي قوچان خراسان ماندگار مي شوند و روستايي ايجاد مي كنند و نام آن را نيز قوچان مي گذارند. كم كم بر اثر توسعه ، امروز به شهر بزرگي تبديل شده است ؟! پير مردان روستاي قوچان مي گويند؛ مردم قوچان جديد، از محل خرمن گاه ها خاك جهت ساختمان و ديگر كارها به ده مي آوردند كه در هنگام كندن زمين، بقاياي اشيا مثل كاسه، كوزه شكسته و يا استخوان انسان و حيوان و يا نشانه ديوار خانه و غيره بدست مي آيد. و اكنون هم هر كسي در آنجا زمين را گود برداري كند، بدون شك به چيزي برخورد خواهند كرد. بنابر اين قوچان قديمي در آنجا بوده و عده اي از مردمانش زير گل و لاي سيل دفن شده و بقيه هم از اينجا رفته و در محل قوچان خراسان ماندگار شده و آنجا را بنياد نموده اند؟! پرسشي كه در اينجا مطرح مي گردد اين است كه بنيان گذاران شهر قوچان خراسان از اين قوچان رفته باشند چقدر مي تواند درست باشد؟! من در طول مطالعاتم نتوانستم سندي دال بر درستي اين ادعا بيابم. دهخدا مي نويسد: « … ساكنين شهرستان قوچان از طوايف مختلف زعفرانلو، پيچرانلو و ميلانلو هستند…» و هيچ اشاره اي به چنين حوادثي نمي كند. پيرمردان روستاي قوچان سندي ديگر بر قديمي بودن قوچان ارائه مي دهند و مي گويند؛ صدها سال پيش گويا بستر رودخانه بالاتر بوده چون در ميان سنگ هاي كوه روبروي مزرعه چم بالاي ماركده جاي جوي آب قديمي وجود دارد كه چند متر بالاتر از جوي فعلي قوچان است. بنظر مي رسد مردمان قوچان قديم از آن جوي، آب جهت كشاورزي مي آورده اند و بعدها با گذشت زمان، بستر رودخانه به پايين رفته است. آنگاه مردمان قوچان جديد ناگزير جوي را از پايين تر ايجاد كرده اند.
پرسش اين است كه، روستاي قديمي قوچان در چه قرن هايي داير بوده؟ كسي نمي داند. اگر اين گفته كه ساكنان آن ترك هاي آذربايجان بوده اند درست باشد با توجه به اينكه قدمت قوچان جديد نمي تواند بيش از ماركده كنوني باشد، شايد بتوان گفت؛ ابتداي پيدايش حكومت صفويان و در زمان شاه اسماعيل صفوي تركها يه اينجا كوچانده و ساكن شده اند و يا احيانا قبل از اين تاريخ، هنگامي كه سلججوقيان، در اصفهان حكومت مي نموده اند، تركها به اينجا آمده و ساكن شده باشند. و در زمان صفويان بخاطر جنگ هايي كه صفويان و عثمانيان مي كرده اند و راه رفتن به خانه خدا براي ايرانيان بسته بوده مردم قوچان به صورت كارواني به زيارت امام رضا رفتته اند و آنگاه آن اتفاق روي داده است. به هر صورت اين كه قوچان قديم در چه قرن هايي بوده ؟ مردمان آن از چه نژاد و داراي چه زبان بوده؟ و چرا به اينجا آمده ؟ و چرا از اينجا رفته اند؟ و اينكه آيا نام قبلي هم قوچان بوده ؟ بطور دقيق و مستند شناخته شده نيست و اين سرگذشت هايي كه گفتيم همانند افسانه است. ولي آيا مي توان هرچه كه به افسانه شباهت دارد آن را رد كرد؟ بي گمان نه. در تاريخچه ماركده گفتيم كه هيچ افسانه و داستان بازمانده از روزگاران گذشته و سينه به سينه به روزگار ما رسيده اي نمي تواند جعلي و بي معني و بيهوده باشد. بدون شك دربر دارنده عنصري از حقيقت است كه بايستي حقيقت آن را كشف كرد. با اين اميد كه جوانان پژوهشگر روستاي با صفاي قوچان اين موضوع را به روش علمي پيگيري خواهند نمود و از نتيجه مرا نيز آگاه خواهند كرد.
پرسشي كه در اين مرحله بر ذهن تداعي مي گردد اين است كه، چرا نام قوچان؟ بزرگان روستا، علت ناميدن اين محل را به « قوچان » چنين بيان مي كنند. صدها سال پيش در محل فعلي قوچان مار بزرگي مي زيسته است. در مقابل در محل روستای ماركده فعلي نيز مار بزرگي مي زيسته. كسي نمي داند چرا و به چه دليل، بين دو مار بزرگ كه اژدهاي شان بايد ناميد، اختلاف بوجود آمده و سر انجام هر دو مار بزرگ تصميم مي گيرند با هم بجنگند!؟ مار بزرگ ماركده به سمت قوچان حركت مي كند و با مار بزرگ قوچان مي جنگد و شكست مي خورد و بر مي گردد و از اين شكست بسيار خشمگين و ناراحت مي شود و كينه مارقوچان را بر دل گرفته و پس از آن چندين بار مجددا براي تلافي شكست به جنگ مار قوچان مي رود. اين در حالي بوده كه مار قوچان چندان مايل به جنگيدن نبوده است. ولي مارِ ماركده، كينه شديدي از مار قوچان بر دل داشته است. به همين جهت مارِ ماركده را مارِكينه اي گفته اند و محل آن را هم « ماركينه » ناميده اند و اين واژه با گذشت زمان ماركده شده است. ميدان جنگ مارها در محل قوچان بوده و حالت جنگيدن آنها به شكل جنگيدن حيوانات شاخدار از جمله قوچ، يعني گوسفند نر بوده است. بدين معني كه مارها به عقب مي رفته و با سرعت و شتاب به طرف يكديگر مي آمده و سرهاي خود را به يكديگر مي كوبيدند. كه اينگونه جنگيدن را در ماركده و قوچان قوچ، و يا قوچ كردن مي گويند. بدين جهت اين محل را قوچان گفته اند. يعني محلي كه عمل جنگ به شكل قوچ كردن در آن اتفاق افتاده است. اگر بتوان اين نظر را پذيرفت بايد گفت پسوند الف و نون آن هم پسوند مكان بايد باشد. و مي دانيم بيشتر روستاهايي كه پسوند الف و نون دارند روستاهاي قديمي اند. اگر گفته هاي سينه به سينه بزرگان روستاي قوچان را بپذيريم كه ناگزيريم بپذيريم مي توان گفت نام قوچان برگرفته شده از واژه قوچ بر وزن پك است. اين واژه از زبان تركي به فارسي راه يافته است. در زبان تركي قوچ، علاوه بر اطلاق به گوسفند نر معني والاتر ديگري نيز دارد. قوچ، در تركي به معني دلاور، و جوانمرد بوده است كه امروزه ديگر در زبان تركان اين منطقه كار برد ندارد ولي واژه هم خانواده از اين كلمه هنوز بر سر زبان هاست. با اين كه معني اصيل خود را ديگر ندارد ولي مي توان آن را به عنوان شاهد و مدرك ارائه داد. واژه قوچاق يا قچاق بر گرفته شده از قوچ، در اصل به معني دلاور، پهلوان، پرزور، چابك، بي باك و جوانمرد بوده است. خود اين كلمه هنوز در زبان روز مره مردم منطقه از جمله ماركده و قوچان بكار مي رود ولي نه براي معني فوق، بلكه امروزه معني آن تندرو، چابك و پرزور است كه بيشتر در باره صفت و توانايي حيوان استعمال مي گردد. مثلا گفته مي شود اسب، يابو، قاطر و يا خرِ فلاني قچاق است يعني تند رو ، چابك و قوي است. براي مزيد اطلاع خوانندگان به عرض می رسد که؛ اين واژه تركيبات فراواني در زبان داشته كه چند نمونه از آن از كتاب فرهنگ آذربايجاني فارسي، نوشته بهزاد بهزادي برايتان نقل مي كنم.
قوچ اوغلان يعني پسر دلاور، پسر نترس، پسر چالاك، پسرجوانمرد.
قوچلوق يعني دلاوري، جوانمردي، چالاكي.
قوچاق لاشماق يعني دلير شدن، چابك شدن، بي باك شدن.
قوچاقليق يعني دلاوري، چابكي، بي باكي، جوانمردي.
يكي از داستان هاي تاريخي مشهور ترك زبانان منطقه حماسه كور اوغلو ي معروف است كه تا قبل از پيدايش راديو، مردان و زنان در فصل هاي بيكاري در خانه يگديگر جمع شده و يكي از كساني كه خوب مي توانست داستان را شرح دهد و شعرهاي آن را بخواند، البته بدون نوشته، براي ديگران نقل مي كرد و شعرها را با آهنگي حماسي و يا حزن انگيز مي خواند. اين داستان حماسي و داستان هاي ديگر، از جمله عاشيق غريب، داستان هاي محبوب و متداولي بودند كه حافظان بسياري در منطقه داشتند و همه مردم با تكرار شنيدن آنها مضامين و رويداد ها و اتفاقات داستان را مي دانستند كه جزئي از فرهنگ غالب تا 40 سال قبل منطقه محسوب مي گرديد و هر آدمي به تناسب ذوق و علاقه اش، چند بيت از شعرهاي حماسي كوراوغلو و بويژه عاشيق غريب را از حفظ داشت و در خلوت خود زمزمه مي كرد. حال به منظور تاييد و تاكيد بر معني قوچ ، اشعار زير را از داستان كوراوغلو، نوشته رحيم رئيس نيا نقل مي نمايم.
1- بيله زمان ، ها را ، قوچ ايگيت ها را - مرد لري چكير لر ، نا مرد لر، دارا. چنين زمانه اي كجا و جوانمردِ دلاور كجا، نامردان، مردان را به دار مي كشند. در اينجا قوچ به معني دلاور و ايگيت، اييد، به معني جوانمرد است.
2- قوچ يارانديم ازل باشدان - وور سام جيدام گئچر داشدان. از ازل دلير آفريده شده ام و نيزه ام را به سنگ بزنم از آن عبور خواهد كرد.
3- با شينا دؤندوگوم آي قوچ كوراوغلو - اگر ايگيد سن گل آپار مني. دور سرت بگردم اي كور اوغلوي دلاور. اگر تو جوانمرد هستي بيا و مرا ببر.
4- سنه دييم اي قوچ كوراوغلو - دشمان لار گلجك اولدو. به تو بگويم اي كور اوغلوي دلاور، دشمنان آمدني شدند يا هستند.
5- ايگيد اولان ائتمز خطا - قوچ گرگ يوسقودا ياتا. پسر جوانمرد خطا نمي كند، دلاور بايستي در كمين ( سنگر ) نشيند.
6 قوچ كوراوغلو باده ايچه - باشلاري پنچرتك بيچه. كوراغلوي دلاور باده بنوشد و سرها را همچون پنيردرو كند.
واژه قوچ و قوچ كردن در اين محل و منطقه به عمل زدن و برخورد سر دو حيوان و مجازا بر خورد دو چيز به يكديگر اطلاق مي گرديد. در قديم بازيي بود بين بچه هاي محل كه به آن بازي قوچ قوچي مي گفتند. بچه ها سرهاي خود را بهم مي زدند تا ببينند استقامت سر كدام يك بيشتر است و هنگامي كه سرها به هم مي خورد با زبان هم مي گفتند قوچ.
از سخنان فوق مي توان اين نتيجه را گرفت كه؛
1- به دنبال جنگ مارها كه به شكل قوچ كردن مي جنگيده اند، و چون اين محل ، محل قوچ كردن بوده آن را « قوچان » گفته اند. قوچ به اضافه الف و نون پسوند مكان.
2- مارهاي قوچان چون هميشه در جنگ مارها پيروز مي شده اند بنابر اين دلير و جنگجو و به زبان تركي قوچ بوده اند به همين دليل اينجا را قوچان گفته اند. يعني محل قوچ ها، دليرستان، دلاورستان، يا سرزمين مارهاي دلير.
3- مي توان اينگونه پنداشت كه اين نام برگرفته از جنگ مارها نباشد بلكه مردمان بنيان گذار و اوليه كه به اينجا آمده اند دلير، جوانمرد و دلاور بوده اند بدينجهت آنها را قوچ مي گفته اند. همان گونه كه در شعرهاي حماسي كور اوغلو مشاهده نموديم، مثلا قوچ كوراوغلو. و اينجا را قوچان گفته اند يعني قوچ تركي و الف و نون جمع فارسي و يا الف و نون پسوند مكان، دليران، دلاوران، جوانمردان و يا دليرستان، دلاورستان. يعني جايگاه و سرزمين دليران. و اگر بتوان قوچ را ريشه فعل در زبان تركي بگيريم الحاق الف و نون به آن تشكيل صفت مي دهد. يعني قوچ كننده، جنگجو.
4- و سرانجام مي توان اينگونه پنداشت كه اينجا سرزمين دلاوران، حال چه مار و يا انسان بوده و تركان نام آن را « قوچاق يورتو » گذاشته بوده اند. يعني جايگاه دلاوران. و كم كم قوچاق به قوچان تبديل شده و يورت آن به علت درازي نام افتاده باشد.
چند نفر از مردم قوچان به من مي گفتند كه چند سال پيش نمي دانيم از كدام اداره آمده بودند و مي پرسيدند كه چرا نام اينجا قوچان است؟ و ما همين داستان مارها را به آنها گفتيم و آنها گفتند كه ؛ « نه اين گونه نيست. اينجا علف و گل و گياه فراوان مي روييده و گوسفند نر يا همان قوچ با خوردن آن علف ها از ديگر گوسفندان بهتر و سريعتر پروار مي شده است بدينجهت اينجا را قوچان گفته اند » كه بنظر مي آيد همين گونه باشد.
بايد ياد آوري نمود كه همانند اين موضوع در ماركده هم روي داده است. چند سال پيش در ماركده گفته مي شد كه يك نفر از اداره آمده و از مردم پرسيده؛ چرا نام اينجا را ماركده گذاشته اند؟ و ماركده اي ها داستان مارها را گفته اند و آن فرد اداري گفته؛ اين نمي تواند درست باشد اينجا « ماه كوه » بوده. چون اطرافش كوه است و ماه در كنار كوه ديده مي شود و كم كم به ماركده تبديل شده است. و باز بايد ياد آوري نمود كه در همان سالها در ماركده شايع شده بود كه نام ماركده را مي خواهند تغيير دهند و من از هركه مي پرسيدم چرا؟ و به چه جهت؟ و چه كسي گفته كه بايد نام روستا را تغيير داد كسي جواب درستي نمي داد تا اينكه مسعود شاهسون گفت؛ « در استان داري گفته شده نام ماركده بايستي عوض شود چون كلمه ماركده طاغوتي است!! » كه براي روشن شدن اذهان عمومي جزوه اي تحت عنوان چرا نام ماركده ؟ نوشته و زيان هاي تغيير نام را شرح داده و طاغوتي نبودن كلمه ماركده را توضيح داده و در ماركده پخش نمودم. در اينجا بايد گفت آقايان محترم اداري شما به چه استنادي به كدام دليلي ، سندي و مدركي اين گونه اظهار نظر قطعي مي كنيد؟ ما كه عمرمان را در اينجا صرف كرده ايم و از كودكي بارها و بارها، پاي صحبت پير مردان اين ديار نشسته ايم و حالا چندين سال است كه پرس و جو مي نماييم و گفته هاي شفاهي را جمع آوري مي نماييم توانايي اين گونه اظهار نظر قطعي نداريم و همه نظر ها را در كنار هم مي آوريم شما چگونه با يك بار آمدن به محل چنين حكم قطعي مي دهيد؟
تمام آگاهي ها در باره قوچان شفاهي و از سينه به سينه نقل شده است. مي توان چنين گفت كه به علت نبودن سواد و فرهنگ نوشتاري ، رويدادهاي زندگاني ثبت نشده و آنچه از تاريخ روستا آورده مي شود تماما شفاهي بوده كه از سينه به سينه و از پدر به پسر نقل گرديده و اينك ما آن را جمع آوري مي نماييم. فردوسي بزرگ كه به راستي حكيمش گفته اند در اين باره مي گويد؛ « ندارد كس از روزگاران به ياد…. مگر كز پدر ياد دارد پسر بگويد ترا يك به يك از پدر » مي توان گفته هاي شفاهي پيرمردان و بزرگان روستا را همان تاريخ روستا دانست و لازم است جمع آوري گردد تا در بوته فراموشي سپرده نشود.
بنابر گفته ی پير مردان، سال هاي زيادي پس از زير گل و لاي ماندن قوچان قديم و مهاجرت مردمان آن، نياكان مردمان قوچان امروزي به اينجا مهاجرت و ساكن شده اند. بنابر اين گفته ها، مردمان قوچان جديد مردمان قوچان قديم را نديده اند و هيچ ارتباطي با هم نداشته اند. پرسشي كه مطرح مي گردد اين است که؛ پس چگونه توانسته اند بفهمند كه آنان از تركان آذربايجان بوده اند؟ و براي زيارت به توس رفته اند؟ و در هنگام برگشت در قوچان خراسان مانده اند؟
بهر صورت بنيان گذار قوچان نوين، فردي بوده بنام « شاهبندر » از مردم روستاي يانچشمه كه گويا آن روز سورانش مي ناميده اند. علت مهاجرت شاهبندر را به قوچان دوگونه بيان مي نمايند.
1- كرمعلي پدر شاهبندر از افراد ثروتمند يانچشمه بوده و چهار پسر داشته است. در پايان عمر، ثروت خود را كه مقدار زيادي سكه بوده، بين چهار پسر خود تقسيم مي نمايد و يا بعد از فوت پدر، خود پسران تقسيم مي كنند. در اين هنگام، افغانان به ايران و سرانجام به اصفهان و چندي بعد به يانچشمه حمله مي كنند. مردم يانچشمه همانند بقيه مردم ايران، هركه ثروت خود را برداشته و به جايي دور دست مي رفته است. پسران كرمعلي نيز هر كدام به جايي مي روند. يكي از پسران، جمال نام داشته به محل فعلي روستاي جمالو مي رود و آنجا ماندگار و اين روستا را بنيان مي گذارد. يكي ديگر از برادران كه حيدر نام داشته به محل روستاي حيدري امروزي مي رود و اين روستا را بنيان مي نمايد. و يكي ديگر از برادران كه نامش در يادها نمانده به سيران كرون رفته و روستاي سيران را ايجاد مي كند و سر انجام شاهبندر يكي ديگر از برادران به طرف قوچان مي آيد. چرا برادران هريك به طرفي رفته اند؟ اگر باهم درجايي مي بودند بهتر نمي توانستند بر مشكلات خود پيروز شوند؟
شاهبندر سكه هاي سهم خود را زودتر مي آورد و در محلي بنام « سوورد لي چات » در بالاي دره قوچان، در زير خاك پنهان مي كند و به دنبال آن، زن و فرزند و دارايي و گوسفندان خود را به محل فعلي روستاي قوچان مي آورد و در بالاي تكه سووردي كه زير آن چشمه آبي بيرون مي آمده خانه ساخته و در اينجا ماندگار شده و روستاي قوچان فعلي را بنا نهاده است. بيشتر جمعيت روستاي قوچان از نوادگان همان شاهبندر معروف هستند. شاهبندر نيز همانند پدر، چهار پسر داشته است. سكه هاي پنهان شده توسط شاهبندر، به علت نا امني، تا پايان عمر مي ماند و هنگامي كه شاهبندر در پايان عمر مي خواسته وصيت كند، پسر كوچكش همراه گله در تركش ( مزرعه صادق آباد ) بوده، در خواست مي كند تا او هم حاضر باشد. قبل از آمدن پسر كوچك، گويا مرگ نزديك مي گردد. پسران ديگر اصرار مي ورزند كه جاي سكه ها را بگويد، و او مي گويد: در « سووردلي چات » مخفي كرده ام و يك بخو اسب هم روي آن نشانه گذاشته ام. فرزندان مي پرسند كدام سووردلي چات؟ كه ديگر مرگ مهلت نمي دهد. در صحراي قوچان دو محل به نام سووردلي چات ناميده مي شود يكي سرِ دره قوچان و ديگر سرِ دره گپز. فرزندان و نوادگان هر دو محل را شخم زده ولي سكه ها را نمي توانند بيابند.
2- شكل ديگر مهاجرت شاهبندر را به قوچان چنين بيان مي كنند. شاهبندر با برادران و پدر و خانواده خود در سوران زندگاني مي كرده، شاهبندر عاشق دختري از همان يانچشمه بوده، دختر نيز متقابلا علاقه مند به شاهبندر بوده است. ولي پدر دختر با اين وصلت مخالفت مي كند. سرانجام دختر را بنابر خواست پدر، نامزد يكي ديگر از جوانان سوران مي نمايند. شاهبندر هميشه به فكر چاره اي بوده تا راهي بيابد و به خواست خود كه همان ازدواج با دختر مورد علاقه اش است برسد. در اين وقت شاهبندر در دامنه كوه شيدا مشغول درو علف بوده است، شب هنگام به روستا مي آيد و با اسب تند رو و چابك خود، دختر را ربوده و شبانه او را به محلي ديگر برده و مخفي مي نمايد. كه بعضي آن محل را در كوه شيدا مي دانند و بعضي ها هم مي گويند به تيران برده و در خانه اي گذاشته و روز به يانچشمه برگشته است. همه فكر مي كنند كه ناپديد شدن دختركار شاهبندر است ولي وقتي او را در روستا مي بينند چيزي نمي توانند بگويند. شاهبندر شب بعد به تيران مي آيد و با نامزد خود به اصفهان عزيمت مي نمايند و هنگام صبح گاهان در مسجدي پس از نماز، توسط امام جماعت مسجد آن دو به عقد يكديگر در مي آيند و آنها با خيال راحت سوار بر اسبان خود شده به سوران مي آيند. آنگاه خانواده دختر در برابر يك كار انجام شده قرار مي گيرد و ناگزير مي پذيرند. شاهبندر زندگي خود را در سوران به صلاح ندانسته بدين جهت گاو و گوسفند خود را برداشته و به محل فعلي قوچان مي آيد و در اين محل بالاي چشمه، روي سوورد خانه ساخته و روستاي قوچان را بنيان مي نهد. زمين ها را از مردم هوره خريده و در كنار دامداري به كشاورزي هم مي پردازد. در طول زندگي داراي چهار پسر مي شود و ثروت كلاني از جمله مقدار زيادي پول نقد كه آن روز سكه بوده فراهم مي كند. اين سكه ها را به علت نا امني در دو محل پنهان مي كند. يكجا در همان سووردلي چات و ديگر نزديك روستا. در پايان عمر هنگامي كه مرگ را نزديك مي بيند تصميم مي گيرد وصيت كند و جاي پول ها ي پنهان شده را به فرزندانش بگويد. در اين وقت پسر كوچكش در مزرعه تركش گوسفند مي چرانيده و گويا شاهبندر به اين پسر اعتماد بيشتري داشته كه اصرار مي ورزد بايستي او هم حاضر باشد. در همين وقت كه منتظر رسيدن پسر كوچك بوده، گويا حالش بدتر مي شود، پسران ديگر اصرار مي كنند تا محل سكه ها را بگويد و او جاي يكي را گفته و در هنگام گفتن ديگري اجل فرا رسيده است. فرزندان و نوادگان شاهبندر جاي پول هاي پنهان شده را شخم زده ولي چيزي نمي يابند. مي گويند پول هاي پنهان شده در نزديك روستا، سال ها بعد توسط يك نفر ماركده اي پيدا شده است. مي گويند يك نفر ماركده اي با چند راس خر و نوكرش جهت بردن خاك رس به قوچان مي آيد و خود خاك مي كند و نوكرش هم با حيوان به ماركده مي برده. در حين كندن خاك به پول هاي دفن شده دست مي يابد . وقتي كه نوكرش مي رسد ، او را دنبال كار ديگري مي فرستد و خود پول ها را ته گاله اي ريخته و به خانه مي آورد و پنهان مي نمايد گويا دو سه سكه در ميان خاكها مانده بوده و نوكر بدان ها دست مي يابد و راز آشكار مي شود ولي مرد ماركده اي نمي پذيرد. بعدا اين پول ها دست دختر مرد ماركده اي مي افتد و او مسجد ماركده را بنا مي گذارد.
در مورد صاحبان پول هاي افسانه اي دفن شده و سپس يافت شده هم اختلاف نظر وجود دارد. و به شكل ديگر هم بيان مي گردد. مي گويند؛ رضا نام از مردم سوران، به قوچان آمده و سال هاي زيادي در اينجا بوده و مزرعه شرشر را او آباد نموده و در قوچان خانه اي ساخته و كنده بزرگي كنده و زندگاني خوبي داشته و فرد ثروتمندي شده و پول هاي خود را در توي كنده زير خاك پنهان كرده بوده. اين شخص به دايي رضا معروف بوده و آثار كنده ها هنوز هست و به كنده هاي دايي رضا مشهور است. دايي رضا در آخر عمر سخت بيمار مي گردد، بستگان او از يانچشمه آمده و خود و خانواده اش را به آنجا مي برند. دايي رضا در آنجا مي ميرد و پول هاي دفن شده در زير خاك مي ماند تا اينكه يك نفر ماركده اي…
شادروان اسفنديار شاهبندري مي گويد: « جاي خانه من خانه دايي رضا بوده، و كنده بزرگي داشته، چند سال پيش، من مقداري زمين راكندم، كه خمره بزرگي پيدا شد كه من آن را بيرون آوردم و توي آن خاك ساختماني پر بود. خاك ها را خالي كردم و چند سال توي آن گندم پر مي كردم حدود 30 من گندم مي گرفت.
دو روايت آمدن شاهبندر به قوچان را چگونه مي توان ارزيابي كرد؟ به نظر مي رسد اينكه در زمان حمله افغانان او از روستاي خود فرار كرده درست تر باشد. و مي توان گفت ، افغان به يانچشمه حمله نموده، مردم براي حفظ جان و ناموس و ثروت خود از خانه و روستا فرار كرده و به جاهاي دور از دسترس مي رفته اند و اينكه گفته مي شود شاهبندر عاشق دختري بوده و آن را ربوده و پس از عقد به روستا برگشته اند ممكن است درصدي از حقيقت درش باشد چون چنين اتفاقات در گذشته مي افتاده است و اين رويداد قبل از حمله افغان بوده باشد. و شاه بندر پس از ازدواج با دختر دلخواهش و صاحب خانه و زندگي شدن حمله افغان رويداده باشد و او ناگزير با خانواده به قوچان آمده باشد. خوانده ايم كه شاه سلطان حسين صفوي در سال 1135 ه ق اصفهان را تسليم افغان ها نمود. اگر در همان سال نيز افغان ها به يانچشمه رسيده باشند و در همان سال هم شاهبندر به قوچان آمده باشد، قوچان جديد كمتر از 300 سال قدمت دارد.
رضا خان جوزاني و قوچان:
رضا خان جوزاني، ياغي مشهور منطقه كه در سال 1297 ه ش توسط نيروهاي بختياري دستگير و توسط نصير خان ملقب به سردارجنگ در ميدان نقش جهان اصفهان به دار آويخته شد، چند سال روستاهاي اين منطقه را مورد تاخت و تاز قرار داده و اموال مردم را به غارت مي برد و منطقه را نا امن كرده بود. مي گويند رضا جوزاني پيش از اينكه به ياغيگري بپردازد ، خاركني مي كرده و با فروش خار زندگي مي نموده است.( ابوالقاسم پاينده، مرده كشان جوزان) رضا جوزاني به احتمال زياد در سال 1295 ه ش به ماركده يورش برده و اموال مردم را غارت كرد. در اين وقت كه به احتمال قوي نيمه اول خرداد ماه بوده رودخانه زاينده رود در حالت طغيان بوده كه خود عامل بزرگي بوده كه نتواند به روستاي قوچان حمله كند. مردم قوچان دليل مصون ماندن قوچان از غارت رضا جوزاني را چنين مي گويند: قوچاني ها مشاهده مي كردند كه پيرامونيان رضا خان جوزاني اسبان و گاو و گوسفند را توي زمين ها و ميان كشت زار مردم رها كرده بودند به علاوه چند نفر از افراد رضا خان ماله به گاو بسته و گياهان خشخاش را با ماله مي خوابانيدند. گويا در آن سال زمين ها را كشت خشخاش نموده بوده اند. يكي از مردمان قوچان بنام جعفر از اين كار ياغيان ناراحت شده و روي كوه رو بروي ماركده رفته و چند كلاه روي سنگ ها مي گذارد و خود از جاي ديگري اسبان ياغيان را ، كه توي محصولات كشاورزي رها شده بودند را با تير هدف مي گيرد چند اسب روي زمين مي افتد خبر به رضا خان مي رسد رضا خان كه خود در خانه كدخدا علي اتراق كرده بوده با دوربين روي كوه مقابل را نگاه مي كند چند كلاه مي بيند آن ها را هدف قرار مي داده ولي مي بيند كه تير اندازي قطع نمي شود پيرامونيان رضاخان و جعفرقلي در صدد بر مي آيند كه به تلافي به قوچان حمله كنند مردم قوچان هنگامي كه رضاخان به ماركده مي آيد ، تصميم مي گيرند از قوچان محافظت نمايند بدينجهت زنان را به يانچشمه مي فرستند و در چند جاي روستا سنگر بندي مي نمايند و براي ارتباط با يكديگر از توي كنده ها زمين را كنده و به يكديگر مرتبط مي نمايند و آماده دفاع مي شوند. در اين وقت در قوچان چند نفر تير انداز ماهري از جمله يك نفر جعفر نام وجود داشته است.
تعدادي از ياغيان پيرامون جعفرقلي از روبروي دره چم بالا كه گويا رودخانه وسعت بيشتري داشته به قوچان مي آيند مدافعان قوچان به آنها دستور توقف مي دهند و تهديد مي نمايند كه اگر بر نگردند روي آنها آتش خواهند گشود. ولي آنها مغرورانه به جلو مي آيند. يك نفر از سر دستگان آنها با يكي از قوچاني ها گويا امام قلي نام در گير مي گردد و مي خواهد كه نشاني پول هاي كربلايي عباس و ديگر ثروتمندان قوچان را بگيرد. جعفرنام تيرانداز از توي سنگر آن فرد ياغي را كه با امام قلي قوچاني درگير بوده هدف قرار داده و مي زند بدون اينكه به امام قلي كه با او درگير بوده آسيبي برسد. فرد ياغي روي زمين مي غلطد در اين وقت مدافعان قوچان ياغيان را زير گلوله مي گيرند و ياغيان ناگزير بر مي گردند. مي گويند ياغيان ترفند ديگري مي زنند و كربلايي محمد برادر كدخدا علي ماركده اي را كه از قوچان زن گرفته بوده به زور جلو انداخته و به قوچاني ها ندا مي دهند كه فقط مي خواهيم مقداري سيورسات جمع آوري كنيم قصد ورود به قوچان را داشته اند كه مردم قوچان از آن طرف آب به كربلايي محمد مي گويند كه خودت مي خواهي بيايي بيا ولي اگر همراهان با تو بيايند آنها را مي زنيم و ياغيان نمي توانند به قوچان بروند و قوچان از غارت مصون مي ماند.
خود مردم قوچان مصون ماندن روستا را از غارت، دلاوري هاي مردم مي دانند ولي بايد گفت اين يك قسمتي از قضيه بوده و نه همه ي آن. عامل هاي ديگري هم در اين مصون ماندن دخيل بوده اند از جمله: 1- بالا آمدن آب رودخانه زاينده رود را بايد مهمترين عامل دانست چون گذشتن از رودخانه در حال طغيان بسيار مشكل و حمل تفنگ و فشنگ از ميان آبها آسان نبوده است. 2- وجود تير اندازان ماهر از جمله جعفرنام . 3- آمادگي همه مردان قوچان. هنگامي كه رضاخان به ماركده وارد شد قوچانيان فرصت كافي داشتند تا تمام امكانات خود را بكار گيرند و بسيج شوند. 4- كوچك بودن روستا. مي توان اينگونه پنداشت كه بخاطر كوچك بودن روستا ياغيان نخواسته اند براي آن هزينه هاي سنگين بپردازند و از آن چشم پوشيده اند.
بختياريان و قوچان:
در آخر هاي پادشاهي ناصرالدين شاه قاجار، بختياريان حكومت چهارمحال را علاوه بر ايلخاني گري ايل بختياري ، بدست آوردند و پس از كشته شدن ناصرالدين شاه ( 1313 ه ق ) و يا به گفته مردم چاپلوس، متملق ، شاه زده ، قدرت زده و بي انديشه آن روز تهران و بالطبع همه مردم ايران « شاه شهيد » و به دنبال آن ناتواني مظفرالدين شاه و پيش آمد انقلاب مشروطه و وقوع هرج و مرج ، بختياريان در منطقه قدرتمند تر شدند و پس از اينكه لياخوف روسي بدستور محمدعلي شاه خائن مجلس شوراي ملي را به توپ بست همه مردم در شهرها انقلاب مشروطه را تمام شده تلقي كرده و به خانه هاي خود خزيدند. اما مردم شجاع تبريز به رهبري آزاد مردي گمنام بنام ستار قره داغي بر عليه استبداد سياه قيام كرد و سر انجام پس از 11 ماه مبارزه محاصره اقتصادي و تحمل گرسنگي، محمدعلي شاه را به تسليم وا داشتند. در اين وقت نيرو هاي ديگر شهرها از جمله بختياريان از اصفهان به تهران رفته و پس از جنگ هاي زياد محمدعلي شاه را بركنار كردند. مي دانيم بخياريان مردماني بدوي، بيابانگرد، بدور از فرهنگ و تمدن زندگاني مي كردند كه اختيار همه آنها در دست خان هايشان بوده . در اين هنگام خان هاي بختياري به سفارش عليقلي خان سردار اسعد، تنها خان مقداري روشنفكر بختياري، اصفهان را تصرف و به طرف تهران حركت كردند و با همكاري نيروهاي انقلابي گيلان پس از انجام جنگ هاي بسيار تهران را فتح و محمدعلي شاه را بركنار و احمد شاه را به پادشاهي رساندند. در اين زمان تقريبا تمام قدرت ايران در دست خان هاي بختياري از جمله سردار اسعد مرد شماره يك ايران بود. بختياريان با سوء استفاده از قدرتي كه به دست آوردند در منطقه چهارمحال و اصفهان خود را قدرت مطلق و صاحب همه چيز مردم يعني همان شاه در منطقه مي پنداشتند و هدفي جز ثروت اندوزي نداشتند. بايد گفت انقلاب مشروطه بزرگترين رويدادي بود كه تا آن زمان در تاريخ اجتماعي ايران رويداد و دگرگوني بزرگي در ديدگاه سياسي و اجتماعي و فرهنگي مردم بوجود آورد. هدف مردان انقلابي ايجاد يك جامعه اي بر اساس تفكر، تعقل و خردمندي و آزادي عقيده و بيان و قلم و عدالت اجتماعي و تساوي مردم در برابر قانون و اداره مملكت بر اساس قانون بود. حال اين حكومت پس از مشروطه در ايران و بويژه در منطقه اصفهان و چهارمحال بدست بختياريان افتاده بود كه نه مشروطيت را مي شناختند و نه به اصول آن ايمان داشتند و نه مي خواستند كه مردم با آن آشنا شوند . آنان بدين جهت خود را وارد مشروطيت كردند تا قدرت بدست آورند و از دست رنج مردم، ثروت بيندوزند.
بدين منظور هر يك از خان هاي بختياري تعدادي از روستاهاي چهارمحال را تصاحب كردند و روستاي ماركده و قوچان را در ظاهر سردار محتشم خريداري كرده است. در اين زمان كدخداي روستاي قوچان كربلايي عباس مشهور بوده است. مي گويند شادروان كربلايي عباس مردي قدرتمند، مدير و كاردان و كارآمد بوده و نفوذ فوق العاده اي بر مردم قوچان در روستاهاي اطراف داشته است. كربلايي عباس كدخداي قوچان توانسته همانند كدخدا علي كدخداي ماركده با تقديم زمين هاي خود حدود نصف زمين هاي روستا را براي مردم حفظ نمايد. اين درحالي بوده كه زمين هاي ديگر روستاها يكجا فروش شده است. بختياريان براي فراهم آوردن رضايت مردم به منظور فروش املاكشان شيوه هايي همچون كتك زدن، چوب و فلك كردن، و اشكلك گذاشتن در لاي انگشتان دستان زمين داران استفاده مي كردند ولي در خاطر مردم قوچان نمانده كه از كدام شيوه ها بيشتر استفاده شده است كه خود جاي شگفتي دارد. اين رويداد احتمالا در بين سالهاي 1292 تا 1295 ه ش اتفاق افتاده است. و در سالهاي 1312 تا 1316 ه ش بدستور رضا شاه پهلوي ، بختياري ها ملك هاي خود را فروختند. كربلايي عباس يك دانگ از املاك قوچان را در اين هنگام خريد و بين مردم كه مي توانستند بهاي آن را پرداخت نمايند توزيع نمود. باید گفت: در اين هنگام وضعيت اقتصادي مردم قوچان به دليل مصون ماندن از غارت رضا خان جوزاني بهتر از وضعيت اقتصادي مردم ماركده بود و توانسته اند مقداري از زمين هاي خود را باز پس بگيرند ولي مردمان ماركده ساليان دراز نتوانستند جبران زيان هاي غارت رضا جوزاني را بكنند بدينجهت در اين سالها بسيار تهي دست بودند.
به يغما رفتن گوسفندان قوچان:
در سالهاي جنگ جهاني دوم( 44-1940 ميلادي 24-1319 ه ش) هنگامي كه رضا شاه پهلوي از پادشاهي استعفا داد و پسر او بنام محمدرضا شاه پهلوي به سلطنت رسيد در بسياري از جاهاي ايران از جمله منطقه بختياري ، بخياريان شورش كرده و قدرت را بدست گرفتند. گفتيم كه بخياريان در انقلاب مشروطيت وارد ميدان سياست شدند و با سوء استفاده از قدرتي كه بدست آورده بودند حاكمان منطقه شدند و تمام زمين هاي مردم را تصاحب كردند و ستم و بيدادگري هاي بيش از اندازه به مردم روا داشتند پس از اينكه رضا شاه پهلوي به قدرت دست يافت آهسته آهسته كشور امن مي گرديد، مردم از ستم بختياريان شكايت ها ي بي شماري كردند. سرانجام پس از شورش عليمردان خان در سال 1308 ه ش ( سال عليمردان خاني ) و به دنبال آن محاكمه و اعدام و زنداني شدن تعدادي از سران شورش در سال 1313 ه ش جهت متلاشي كردن قدرت بختياريان دولت وقت دستور مي دهد كه بختياريان بايستي ملك هاي خود را در چهارمحال بفروشند. اين دستور دولت وقت و نيز كشته و زنداني شدن سران بختياري براي بختياريان بسيار ناگوار بود و كينه رضا شاه پهلوي را به دل داشتند . حال هنگامي كه رضا شاه از قدرت بركنار و پسرش شاه شده بود و ارتش ايران نيز متلاشي شده بود بختياريان در منطقه سر به شورش و طغيان برداشته و منطقه دوباره نا امن گرديد. در اين زمان هر لري كه صبح زودتر از خواب بر مي خاست و مي توانست يك قبضه اسلحه و در صورت نبود اسلحه يك چماق و يك يابو تهيه كند براي خود خان و در قلمرو خود، خود را صاحب همه چيز مردم مي پنداشت. بختياريان در اين زمان به روستاهاي منطقه چهارمحال و فريدن يورش برده و بيشتر گاو و گوسفندان را از صحراها به غارت مي بردند. كمترين روستايي در اين منطقه يافت مي شده كه گله گاو و گله گوسفند و يا چيزهاي ديگري به سرقت ازشان نبرده باشند. مي گويند نا امني به حدي بوده كه مردم ناگزير دسته جمعي براي انجام كارهاي كشاورزي به مزرعه ها و صحرا مي رفتند و گوسفندان را چوپان، به همراه چند نفر به چرا مي برده و همراهان چوپان در فاصله هاي متفاوت ديده باني مي داده اند تا هرگاه كه بختياريان مشاهده شدند به روستا خبر آورند.
در يكي از روزهاي اين سالها ( احتمالا سال 1321 ه ش ) آخرهاي مرداد روزهاي آغازين شهريورماه ، در قوچان يك جشن با شكوه عروسي بود، ( عروسي آقا موسي ) اين جشن پر آوازه طي چند روز در روستاي قوچان ادامه داشته است چون خانواده داماد از خانواده هاي بزرگ، بگ، اشرافي، ثروتمند و بانفوذ روستا بوده است. مردم قوچان بنا به رسم آن روز ، همه از كوچك و بزرگ، زن و مرد در اين جشن شركت و همكاري داشته اند. صبح زود تمام گوسفندان و گاوان و حتا حيوانات باركش را تحويل چوپانان ده داده تا به صحرا برند و خود فارغ از مسئوليت و با آرامش و تمامِ وقت در جشن شركت نمايند. در يكي از روزهاي پاياني جشن عروسي توسط يكي دو نفر از مردم قوچان به چوپانان ده گفته مي شود كه امروز اوج عروسي است و همه مردم در جشن عروسي هستند و كسي نمي تواند شما را همراهي نمايد لذا گله ها را به صحرا نبريد و در كنار رودخانه نگهداريد. دو نفر ديگر از مردم قوچان كه جهت كار كتيرا زدن عازم صحرا بوده اند به چوپانان مي گويند ما امروز در صحرا هستيم بياييد صحرا. چوپانان هم چون هواي كنار رودخانه را بسيار گرم مي بينند كه گوسفندان نمي توانند خوب چرا كنند به پشتيباني دو نفر كتيرا زن ، گوسفندان و گله هاي گاو را به صحرا مي برند.
شادروان اسفنديار شاهبندري كه آن روز چوپان گوسفندان روستاي قوچان بوده اين رويداد را اينگونه تعريف مي كند: « وقتي گوسفندان به سر دره قوچان رسيدند، من ديدم چند نفر از لران چماق بدست در نزديكي ما پيدا شدند، شادروان حسن( مشهور به حسن كامراني) كه چوپان گله گاوها بود چند صد متر پايين تر بود، او را صدا زدم و گفتم گرفتار دزدان شده ايم و تو با سرعت برو قوچان و خبر را برسان. حسن بي درنگ سرازير شد ولي لران به چند دسته تقسيم و هر دسته در جايي پنهان شده بودند. در اين وقت از هر طرف دسته هاي لرهاي دزد به طرف ما مي آمدند و حسن نيز در حال دويدن توسط لران دزد دستگير شد. بعد متوجه شديم دو نفر كتيرا زن قوچاني هم قبلا دستگير شده اند به علاوه يك نفر راهگذر را نيز دستگير كرده بودند. چند دقيقه اي بيش نگذشت كه متوجه شديم در محاصره لران دزد هستيم. ما پنج نفر را دست بسته در جايي به يكديگر بستند. تعداد لران دزد حدود 50 تا 60 نفر بودند 5 اسب داشتند و 5 قبضه اسلحه و بقيه چماق بدست بودند. گاوان و گوسفندان را در مزرعه اي سرسبز رها كردند و نان و غذاهاي ما را گرفتند و خوردند و چند راس گوسفند سر بريده و كباب فراوان پختند. يكي از مردان كتيرا زن كه بزرگتر از ما بود به لران دزد ناسزا مي گفت. آنها يك كوله بارچه روي سر او كشيدند. در اين وقت مقداري از گوشت كباب شده را به ما هم دادند. حدود 2 تا 3 ساعت به غروب مانده ، پس از جدا كردن گاوان و گوسفندان پير ، گله را به طرف بختياري راندند و ما را همانند اسيران به دنبال گله مي بردند. چندين كيلو متر ما را به همين شكل به دنبال گله بردند وقتي كه هوا خوب تاريك شد ما را نگهداشتند و گله را به سرعت از ما دور كردند و يك سوار با تفنگ بالاي سر ما ايستاد. پس از دو ساعت از شب رفته ، اسبش را هي كرد و رفت و ما با كمك يكديگر دست هايمان را باز كرديم. راهگذر كه او را نمي شناختيم به راه خود رفت. از ما چهار نفر دو نفر كتيرا زن و حسن ، چوپان گله گاو ، مستقيم و به سرعت به قوچان آمدند و خبر دزديده شدن گله را به مردم رساندند. و من براي پيدا كردن گاوان و گوسفندان پير كه لران دزد جدا و رها كرده بودند، رفتم. ولي آنها را نيافتم و سر انجام در نزديكي هاي نيمه شب به قوچان رسيدم و با تعجب ديدم مردم سرگرم جشن عروسي اند! نوازندگان ساز مي زنند و مردم هم مشغول رقص و پايكوبي و صرف غذا اند! من هم روي پشت بام و در رختخواب خود خوابيدم و صبح زود روز بعد يكراست به صحرا رفته و بازمانده گوسفندان و گاوان را جمع آوري و به روستا آوردم. متاسفانه وقتي خبر دزديده شدن گله ها را به مردم قوچان داده بودند هيچ اقدامي نكردند. اگر در همان وقت با شتاب از پشت سر لران دزد مي رفتند و به هر روستا هم كه مي رفتند كمك مي گرفتند. حد اقل مي شد تعداد زيادي از گوسفندان و گاوان را بر گرداند. استدلال مردم جهت پيگيري نكردن اين بود كه مي گفتند : گله به هركجا كه بايستي رفت رفته ! يعني كار از كار گذشته! و آنها تعدادشان زياد است و به فاصله زيادي از ما دور شده اند و ما نمي توانيم به آنها برسيم.»
شادروان اسفنديار شاهبندري در ادامه مي گويد: « بعدها فهميديم كه لران بختياري دزد گله هاي قوچان ، روز قبل در مزرعه شهرگان بوده اند و از غلامعلي دشتبان اين مزرعه مي خواهند كه به ياسه چاه رفته و سيورسات براي آنها بياورد و او اين كار را انجام مي دهد. بعضي از مردم بر اين باور بودند كه غلامعلي ( حال به ميل خود و يا با تهديد و يا با تطميع و يا بخاطر مصون ماندن گله روستا از دستبرد آنها ) لران دزد را به صحراي قوچان راهنمايي مي كند. دليل اين كار را هم كينه و ناراحتي كه غلامعلي از مردم قوچان داشته بيان مي نمايند و مي گويند: چند سال قبل از اين واقعه غلامعلي چوپان گوسفندان قوچان بوده است و گويا از مردم قوچان رنجش داشته است و حال آن رنجش را تلافي نموده بوده است. چون لران دزد دقيق مسير بالا آمدن گله قوچان را مي دانسته و در پيرامون اين مسير در جاهاي گوناگون دسته دسته پنهان شده بودند و ما را غافل گير كردند. و ما نتوانستيم حتا فرار كنيم و خبر به روستا ببريم. و بعد از اينكه ما را دستگير كردند تمام مسير ها را نفر گذاشتند و مواظبت مي كردند و بقيه افراد هم با خيال راحت مشغول پختن كباب بودند. مي توان گفت كه حتي به آنها گفته شده بود كه در روستا جشن عروسي است و مردم بالا نخواهند آمد. بعد ها شنيديم در ميانه هاي روز دو نفر از مردمان ماركده يكي بنام امان الله و ديگري بنام رجبعلي كه جهت درو به روستاهاي فريدن رفته بودند و حال از راه قوچان به ماركده بر مي گشتند بدست لران دزد مي افتند و چون آنها دور از محل واقعه بودند و اطلاعي از دستگيري ما و دزديده شدن گله هاي قوچان نداشتند دزدان آنها را رها مي كنند مشروط بر اينكه بجاي دره قوچان از دره گپز بروند و با تهديد به آنها گفته اند شتر ديده ايد؟ و آنها ناگزير گفته اند جاي پاي آن را هم نديده ايم! و متاسفانه آنها هم كه به ماركده رسيده اند به كسي نگفته اند.» شادروان اسفنديار شاهبندري مي گويد: « آن زماني بود كه رضا شاه رفته بود و مرتضي قلي خان بختياري حاكم چهارمحال و بختياري بود. و آن سالها تنها گله قوچان را نبردند ، حدود يك ماه بعد يك بر گله خيلي زياد كه به احتمال قوي از روستاهاي كرون دزديده شده بود از دره چم بالا پايين آوردند و پس از گذراندن از رودخانه از دره قوچان بالا بردند. در همان سال دو ماه بعد گله ياسه چاه را بردند و استاد عليرضا بناي معروف ياسه چاه در يك روستاي لران مشغول ساختن حمام بوده كه مي شنود گله ياسه چاه را لران دزديده و به اين روستا آورده اند. استاد عليرضا نزد خان روستا مي رود و مي گويد من به اينجا آمده و براي شما حمام مي سازم و مردم شما رفته اند و گله هاي گوسفند روستاي ما را دزديده اند! و خان دستور مي دهد كه گوسفندان دزديده شده روستاي ياسه چاه برگردانده شوند و خود استاد عليرضا تعداد باقي مانده گوسفند ها را بر مي گرداند. در آن سالها هر چند روز خبر مي رسيد كه گله فلان جا را دزديده اند.»
خوانده ايم كه در شهريور 1320 نيروهاي شوروي و انگلستان به خاك ايران وارد شدند و ارتش ايران متفرق شد. رضا شاه مجبور به استعفا گرديد و از ايران بيرون رفت. در اين زمان شيرازه كشور از هم كسيخت و تعدادي از خان هاي بختياري كه زنداني بودند آزاد شده و به چهارمحال آمدند. از جمله ابوالقاسم خان بختياري پسر امير مفخم بود. در اين سالها بختياريان ملك هاي خود را كه به زور فروش شده بود دو باره تصرف كردند ( اين سال در ميان مردم به سال ابوالقاسم خاني معرف بود ) و اربابان جديد را از روستا ها راندند و محصولات كشاورزي را جمع آوري نمودند. چندي بعد نيروهاي دولتي ابوالقاسم خان را دستگير و به تهران بردند. سال بعد يعني 1321 مرتضي قلي خان پسر صمصام السلطنه بختياري از طرف دولت وقت به حكمراني چهارمحال منصوب شد در همين سال بود كه جنگ سميرم به وقوع پيوست.
شادروان اسفنديار شاهبندري مي گويد: « حدود يك ماه بعد بزرگان قوچان به فكر افتادند كه شكايت پيش مرتضي قلي خان بختياري ببرند. چند نفر از بزرگان از جمله كربلايي عباس قوچاني و نيز من به شهركرد رفتيم و شكايتي به مرتضي قلي خان داديم و ايشان به خسروخان نامي كه خان روستاي ده چشمه بود نوشت كه رسيدگي نمايد. در روستاي ده چشمه نامه را به خسرو خان داديم. و ايشان گفتند كه پاسخ شما را امير بهمن خان و جهان شاه خان بايد دهند و آنها هم به جنگ سميرم رفته اند و وقتي برگشتند به روستاي هاروني مي آيند آنگاه نزد آنها بياييد تا رسيدگي نمايند. و وقتي به روستاي هاروني رفتيم آنها آماده براي رفتن به جنگ شده بودند. نامه را داديم كه گفتند پس از مراجعت از جنگ بياييد تا گوسفندانتان را به شما باز گردانيم. پس از چند ماه خبر رسيد كه كه امير بهمن و جهان شاه خان به منطقه برگشته اند چند نفر از بزرگان قوچان نزد خان رفتیم که با زحمت چند راس گاو و خر پير برگشت دادند. براي مثال خود من 40 تا بز داشتم بجاي آنها يك ميش پير سهم من شد ».
محمدعلي شاهسون ماركده 16/9/1385


منطقه ترك زبان ماركده

http://www.markadeh.com/content/view/38/16/

روستاي مارکده

مارکده نام روستایی است در بخش سامان ، شهرستان شهرکرد، استان چهارمحال و بختياري.
مارکده در يکي از پيچ و خم هاي دره و رودخانه زاينده رود و در ته دره و در کنار رودخانه و سمت شمال رود خانه واقع شده است.

فاصله روستاي مارکده تا مرکز بخش، شهر سامان 35 کیلومتر، تا شهرِ شهرکرد، مرکز شهرستان و استان 60 کيلومتر و در شمال غربي اين شهر واقع است. مارکده در 60 و 90 کيلومتري غرب شهرهاي نجف آباد و اصفهان قرار دارد. فاصله اين روستا تا سد زاينده رود ( سد شاه عباس کبير ) 12 کيلومتر و در سمت شرق و پايين دست سد است. روستاهای همسایه غربی گرمدره و قراقوش هستند و ر.وستاهای همسایه شرقی صادق آباد و یاسه چای می باشند

مارکده 1500 نفر جمعيت دارد و بین 5 روستای پیرامون خود پر جمعیت تر می باشد. مارکده روبروی روستای قوچان واقع شده به گونه ای که عرض رودخانه فاصله بین دو روستا محسوب می گردد و مجموعا نزدیک به 2200 نفر جمعیت دارند. شغل اصلي مردم باغداري است. عمده محصولات؛ بادام ، هلو ، گردو ، آلوچه ، زردآلو و ... است که عمدتا در شهرهاي نجف آباد و اصفهان عرضه مي گردد.

روستای مارکده از طریق جاده آسفالت به شهر های بن، شهرکرد، سامان، تیران، نجف آباد، اصفهان، شهرک سد زاینده رود مرتبط است. مردم مارکده براي انجام کارهاي اداري به سامان و شهرکرد و کارهاي تجاري به نجف آباد و اصفهان رفت و آمد مي نمايند. مارکده داراي برق، آب آشاميدني، تلفن ( همراه و ثابت ) جاده آسفالته، گاز شهري است. روستا داراي دبستان، مدرسه راهنمايي دخترانه و پسرانه و نيز دبيرستان دخترانه است.

منطقه ما به دليل کوهستانی، سرسبزي و نزديکي به رودخانه وداشتن باغ های سر سبز، منطقه اي توريستي است بدین دلیل روز هاي تعطيل بسيار شلوغ است.

مردمان روستاهای منطقه همه ترک زبان و از ترک هاي ايل قشقايي هستند که صد ها سال پيش که جهت ييلاق به اين محل مي آمده اند، ماندگار شده اند. ولي روستاي مارکده در ميان اين روستا ها متفاوت است چون بیشتر از نيمي از مردمانش فارس زبان و نيمي ديگر ترک زبان اند و ترک هاي اين روستا هم از ايل شاهسون بغدادي طايفه سولدوز و شعبه آروخلو هستند که حدود 300 سال قبل از نزديکي هاي قم و ساوه به صورت عشاير و براي ييلاق به اين محل آمده و بناي روستاي مارکده را گذاشته و ماندگار شده اند.

تا حدود 40-45 سال قبل يعني پيش از ورود سپاهيان دانش به روستاها و گسترش راديو، فرهنگ حاکم بر روستا ، زبان و فرهنگ ترکي بوده است. ولي با ظاهر شدن این دو پدیده در جامعه، و به دنبال آن افزايش وسائل حمل و نقل و رفت و آمد بيشتر مردم به شهر ، کم کم فرهنگ و زبان فارسي بر زبان ترکي چيره گشت و امروزه زبان ترکي کم کم از ميدان به در مي رود.

و اما خود من : فردي هستم متولد 1331 ، با تحصيلات ليسانس ادبيات، بازنشسته کارخانه ذوب آهن اصفهان ، داراي زن و 5 فرزند ، فعلا مشغول کار کشاورزي ام. فعلا شوراي روستا هستم و در کنار کار کشاورزي مطالعه و گاهي هم اندک تحقيقاتي مي کنم و چيزک هايي هم مي نويسم. نشريه اي با نام آواي مارکده در روستا با بضاعت اندک چاپ مي کنم و ...
تلفن من : 03823562083 و همراه 09132855112 مي باشد.
نشانی پستي : شهرکرد ، مارکده، محمدعلی شاهسون مارکده


تاریخچه شاهسون هاي مارکده-در بخش سامان ، شهرستان شهرکرد، استان چهارمحال و بختياري


نویسنده محمدعلي شاهسون ماركده مدير سايت ماركده

http://www.markadeh.com/content/view/38/16/

نخستين مهاجران ماركده

همه مردمان روستاهاي پيرامون ماركده ترك زبان اند. بيش از نيمي از مردمان ماركده فارس زبان و كمتر از نيمي ديگر ديگر ترك زبان اند. ترك هاي ماركده هم با ترك هاي روستاهاي پيرامون، از نظر نژادي و طايفه اي و نيز علت و شكل مهاجرت و اسكان آنها در اين محل با ديگر تركان همانندي ندارد. بنظر مي رسد ماركده از روستاهاي پيرامون خود دور تر ايجاد شده باشد. علت آن چيست؟ چرا تركان قشقايي در محل ماركده مسكن نگزيده اند؟ چرا و چه عاملي باعث گرديده تا مردمان فارس زبان به تنها روستاي ماركده در ميان اين همه روستاي ترك زبان مهاجرت كنند؟
حدود چهل – چهل و پنج سال پيش بارها و بارها از بزرگان ماركده مي شنيدم كه مي گفتند؛ ماركده حدود 200 سال و يا كمي بيش از اين قدمت دارد و اكنون مي توان گفت حدود 250 سال از بنيان آن مي گذرد. اگر اين گفته را بتوانيم بپذيريم مي توان پنداشت مهاجران اوليه در پايان دوره پادشاهي نادرشاه و يا ابتداي دوره زنديه به ماركده آمده و ساكن شده اند.
بزرگان ما مي گويند سه برادر از ايل شاهسون تيره سولدوز با خانواده، ايل و تيره خود را ترك كرده و تصميم مي گيرند در محل ييلاق بمانند. گويا در پيرامون هاي سد زاينده رود و يا بالاتر آن محل ييلاق تيره اي از شاهسونان بوده كه همه ساله از پيرامون ساوه و قم به اين محل جهت ييلاق مي آمده اند. علت جدايي از ايل را درگيري و اتفاق قتلي مي دانند. نام برادر بزرگتر علي زمان و برادر ديگر علي بابا و نام برادر سوم در يادها نمانده است. به همين جهت بعضي هم مي گويند ممكن است دو برادر بوده اند. اين سه برادر، مزرعه هليله و پيرامون آن را محلي مناسب جهت چراي دام هاي خود ديده و آنجا را براي ماندن بر مي گزينند. و مقداري از مزرعه هليله را از مردمان سوران يا همان يانچشمه امروزي خريده و در محلي كه بعدها به نام برادر بزرگتر « علي زمان » ناميده شد، يكجا نشيني را آغاز كردند. اين محل امروز هم به همين نام ناميده مي شود. چندين سال اين سه برادر در علي زمان سكونت مي كنند و بعد گويا برسر چراگاه با مردم سوران اختلاف پيدا مي نمايند كه منجر به زد و خورد مي گردد. در اين زد و خورد يك يا چند نفر از مردم سوران كشته مي شوند. برادران ناچار سهم خود را از مزرعه هليله به جاي خونبها داده و از انجا كوچ مي كنند. و به محل فعلي روستاي ماركده كه تا آن روز مزرعه اي بوده مي آيند.مزرعه ماركده از آن مردمان هوره بوده كه زمين ها توسط برادران شاهسون خريداري و بناي روستا گذارده مي شود. داستان خريدن زمين ها را همه بزرگان ماركده به خوبي بيان مي كنند. مي گويند مزرعه ماركده به علت دور بودن از هوره و نبودن راه مناسب، آباد نبوده، جوي آب مناسبي نداشته و وقتي كه برادران شاهسون پيشنهاد خريد مي دهند، صاحبان هوره اي پذيرفته و معامله پاياپاي صورت مي گيرد. گوسفند در برابر زمين. وقتي هوره اي ها گوسفند ها را جدا كرده و آنها را از راه قويون يولو مي بردند، گوسفند ها صدا مي كنند كه صداي آنها به گوش برادر كوچكتر مي رسد. برادر كوچكتر مي گويد: « آدم عاقل گوسفند مي دهد و خاك بخرد؟!» و مي خواهد كه معامله را بهم بزند. ولي برادر بزرگتر مانع مي شود. ساليان دراز بعد از ساكن شدن برادران شاهسون، فرزندان و نوادگان آنها كم كم يكجا نشيني و كشاورزي را پذيرفته و آن را بهتر از شيوه عشايري مي دانستند و اين جمله كه « آدم عاقل گوسفند مي دهد و خاك بخرد ؟» را كه به صورت ضرب المثل محلي در آمده بكار مي برده و مي برند و گوينده مي خواهد معني مخالف آن را تفهيم كند. يعني ثروت زمين است نه گوسفند بادي. بي گمان اين برادران در خانه سازي و كشاورزي تجربه نداشته اند با اين وجود در كنار گوسفند داري كه شغل و علاقه اصلي آنها بوده، خانه سازي و كشاورزي هم به آهستگي شروع شده است سال نخست كه زمين ها خريده مي شود، هوره اي ها ارزن كاشته اند وقتي كه ارزن ها سبز كرده و مقداري رشد مي كنند ملخ آمده و آنها را مي خورد. برادران از اين پيش آمد بسيار ناراحت مي گردند. برادر كوچكتر تلاش مي كند تا دو برادر ديگر را راضي به بازگشت به ايل نمايد ولي آنها نمي پذيرند. سرانجام برادر كوچكتر خود به قشلاق رفته و بهار آينده بر مي گردد. دو برادر ديگر ريشه ارزن ها را آبياري كرده، آنها رشد مي كنند و محصول خوبي برداشت مي گردد. بهار سال بعد برادر كوچكتر نيز به آنها مي پيوندد و در اين محل براي هميشه مي مانند اين برادران قسمت شرق ماركده فعلي را جهت سكونت بر مي گزينند. بنظر مي رسد پيش از اين كه محل ماركده به عنوان روستا بركزيده شود مردمان عشاير قشقايي و يا… همه ساله به اين محل مي آمده اند و در سالهاي خشكسالي در جاي محله تازه ساز و يا قسمت شرق ماركده، يعني محله ترك نشين امروزي چادر و آلاچيق هاي خود را برپا مي كرده اند و مردگان خود را در جاي باغ فعلي جواد شاهسون، بالا دست باغ بزرگ دفن مي كرده و بعدها كه شاهسونان اين محل را براي يكجا نشيني بر مي گزينند از آنان پيروي كرده و سالهاي زيادي حتا بعد از آمدن تعدادي از خانوار فارس زبان، آنان نيز مردگان خود را در همانجا دفن مي كردند. بيش از 50 سال پيش كه محل اين باغ جهت ايجاد مزرعه و كاشت درخت ، گود برداري و شخم زده مي شد، گورهاي زيادي در اينجا يافت شده است. پدرم كه يكي از افراد درختكار بوده مي گويد: گورهاي زيادي بود، ولي جسد يك گور كه گويا دورتر از ديگران دفن شده انسان بلند قدي بوده، موهاي سياه و دندانهاي سفيد و سالم باقي مانده و قلم استخوان پاهايش حدود يك متر و سالم بود ولي بقيه بدنش خاكستر شده بود، در حين شخم زدن و گود برداري به يك خم مدفون شده نيز برخورد كرديم، دور آن را كامل خالي كرديم در اين وقت باد تندي وزيد، ابتدا خم ترك برداشت، و بعد هم خرد شده ريخت، داخل آن انباشته از خاك بود
با اين كه در ادامه محل گورستان قديم زمين فراوان بوده ولي بعدها محل آن را درجاي ديگر بر مي گزينند چرا ؟ ممكن است هنگامي كه تعداد فارس زبانان بيشتر شده و محل قديمي گورستان هم دور بوده، محل جديد يعني بالاي كوچه كرپه را بر گزيده باشند؟ يعني از نزديك كوچه كرپه و بالاي راه مال رو منتهي به كوچه كرپه، گورستان شروع شده و تا پشت خانه عروجعلي شاهسون، و بعد از آن گورستان را در زير راه مال رو ادامه داده اند اين راه مال رو هم اكنون راه ماشين رو شده و در ميان ساختمان هاي محله نوساز و پشت محله قديم قرار دارد. به هر صورت برادران شاهسون، شرق ماركده يعني محله تركهاي فعلي را جهت سكونت بر مي گزينند چرا ؟ علتهاي بسياري را مي توان ديد.يكي اين كه به محل چراي دامهايشان يعني صحراي ماركده نزديك و سر راست بوده، ديگر اين كه زمينش جهت ساخت خانه و آغل هموار تر و مناسب بوده، و نيز بر آفتاب بوده و زمستانها مي توانستند از آفتاب بهره بهتري ببرند، و از همه مهمتر وجود چند چشمه آب خود جوش بوده، يكي چشمه قندي بولاغي، كه نزديك اسيل جواد شاهسون بوده كه هنگام جاده سازي مسدود و اثري از آن نيست، ديگري چشمه اي كه نزديك آن حمام كوچك و بعدها حمام بزرگ فعلي با استفاده از آب آن ساخته شده و دو چشمه اي ديگر زير سورد روبروي خانه رجبعلي شاهسون بوده است كه به چشمه زير سوورد معروف بوده است. اين دو چشمه نزديك هم يكي بالاتر و ديگري با فاصله حدود يك متر پايين تر و آبشان روي هم مي ريخت و هر دو از سواخي و سط سوورد بيرون مي آمدند. بعد ها حاج غلامرضا نامي كه گويا فرزند پسر نداشته و فقط يك نوه دختري از او مانده ( آسيه ) تصميم مي گيرد كه ساختماني جلو همين چشمه هاي زير سوورد به عنوان مرده شوي خانه بسازد به همين جهت دو نفر كارگر چندين روز در آنجا سنگ مي شكسته اند تا كف صاف و هموار گردد ساختمان ساخته و چندين سال استفاده مي شده و كم كم روبه خرابي مي رود. بعد از آن ويراني، بزرگان ماركده از بازمانده اموال فردي بنام كربلايي عبدالمحمد آن را بازسازي مي كنند. كربلايي عبدالمحمد و كربلايي رحيم دو برادر بودند، گويا فرزندان حسن و حسن فرزند طهماس. مي گويند كربلايي عبدالمحمد با رضاخان جوزاني، ياغي مشهور آشنايي داشته و رضاخان مقداري از اموال غارتي را در خانه او به امانت گذاشته بوده است. پس از اين كه رضاخان دستگير و اعدام مي گردد، اين اموال غارتي بدست كربلايي عبدالمحمد مي افتد. ايشان با فروش اموال مقداري ملك خريداري مي كند، مردم بر اين باور بودند كه چون اين اموال حرام بوده به كربلايي عبدالمحمد نيامده چون بعد از آن زنش از بام مي افتد و براي هميشه بيمار مي ماند دو پسر او در سن جواني فوت مي كنند و فقط يك دختر از او باقي مي ماند. مي گويند وي وصيت مي كند كه بعد از مرگش از اموال او در كار خير هزينه كنند ولي بعضي هم مي گويند او وصيت نكرد بلكه بزرگان وقت روستا جهت كم كردن گناهانش، مقداري از اموال او را در جهت بازسازي مرده شوي خانه هزينه مي كنند و مرده شوي خانه يكبار ديگر بازسازي مي شود و مجددا رو به ويراني مي گذارد. مجددا سال 1340 ه ش فيض الله شاهسون ساختمان خراب شده مرده شوي خانه را دوباره ساخت و دوتا حوض هم در آن تعبيه كرد و مدتي هم استفاده مي شد و بعد ها كم كم روبه خرابي رفت تا اينكه در چند سال اخير جهت راه سازي آنجا با خاك پر شد و ديگر آثاري از آن باقي نماند.
قلعه كهنه اي بوده در محل خانه عطا الله شاهسون، پيرمردان فقط ته مانده اي از ديوار ويران شده قسمت شمال آن را ديده اند ولي اينجا معروف و مشهور به قلعه كهنه بوده. گويا خاك ديوار هاي خراب شده را مردم جهت ساخت مجدد مي برده اند بدين جهت اثري از آن نمانده. محل قلعه كهنه زمين همواري شده بود و حالت يك ميدان و آنهم ميدان عمومي براي روستا را داشت و از آن استفاده هاي عمومي مي شد. محل بازي جوانان از جمله چوگان بازي در فصل بيكاري بود. هربامداد گله گاو در آن محل جمع و چوپان آنها را به صحرا جهت چرا مي برد. ساربانان هنگامي كه براي بردن بارهاي ارباب به روستا مي آمدند شتران خود را در اين محل مي خوابانيدند، بهر صورت كسي از پيرمردان چيز مشخصي از زمان ساخت و شكل آن و اينكه چه كساني آن را ساخته اند نمي داند ولي آقاي عليجان شاهسون مي گويد من از بزرگان گذشته شنيده ام كه مي گفتند اين قلعه از شاهسونان بوده است. آيا شاهسونان پس از مهاجرت به اينجا ساخته اند ؟ و يا قبل از آمدن آنها بوده و آنها از آن استفاده مي كرده اند ؟
يك احتمال اين است كه اين قلعه را صاحبان اوليه مزرعه ماركده يعني هوره اي ها ساخته باشند تا در تابستان كه براي كشاورزي و چراي دامهاي خود به اينجا مي آمده اند از آن استفاده كنند و همراه با مزرعه آن را فروخته اند و شاهسونان خريده و از آن استفاده كرده اند. يك احتمال ديگر اين كه قبل از آمدن تركان به اين منطقه ، فارس زبانان بومي منطقه اصفهان در اين محل ساكن بوده اند و مزرعه را ايجاد و نام آن را برگرفته از موقعيت طبيعي « ماركده » گذاشته اند قلعه اي ساخته و در اينجا مي زيسته اند و بعدها به علت پيش آمدن دوره نا امني و يا كوچ و مهاجرت سيل آساي تركان به منطقه در حكومت صفويان كه از طرف حكومت هم تقويت مي شده اند اين فارس زبانان از اينجا مهاجرت و يا آنها را از اينجا رانده اند و يا آنها در بين تركان مانده و حل شده و زبانشان تغيير يافته است و اين مزرعه بدست مردمان هوره كه همه آنها ترك قشقايي هستند افتاده است. چون روستاي قوچان يك چنين سرگذشتي دارد پيرمردان قوچان مي گويند: قوچان قديمي تر از ماركده است محل روستاي قبلي قوچان كمي بالاتر از محل فعلي و جاي خرمنگاهها بوده براثر وقوع سيل ناگهاني شب هنگام همه مردم زير سيل مدفون شده اند و نياكان مردمان فعلي بعدا از يانچشمه آمده و زمين هارا از مردم هوره خريده و ساكن شده اند. آثار مهمي كه از شاهسونان برجاي مانده و مي رساند كه آنها علاوه براينــــكه بنيان گذار اين روستا بوده و سالهاي زيادي نيز همينان در اينجا بوده و فــارس زبانان بعدها به اينجا آمده اند همانا نام كوها و مزرعه ها و جــــايهاي گوناگون پيرامون روستاي ماركده است كه برخلاف نام روستا همه به تركــي نام گذاري شده اند. بي گمان نامهاي برجاي مانده همانند شناسنامه هويت مردمـاني را كه اينجا مي زيسته و اين نامها را برگزيده اند نشان مي دهد چون اين نامها برگرفته از زبان و فرهنگ همان مردمي است كه در اينجا مسكن گزيده و رفت وآمد مي كرده اند و هركدام از اين نامها معنايي ساده و روشني در زبان فرهنگ مردم آن عصر داشته است.كه بنابرمناسبتي و يارويدادي و يا باتوجه به موقعيت جغرافيـايي آن محل انتخاب شده است هرچند امروز ممكن است بعضي ازآنها معني روشني براي ما نداشته باشند.

Tuesday, October 06, 2009




انتشار منظومه تركي ياشاسين شهركيان در چهار محال و بختياري، سروده اي از همايون عليدوستي




رونمايي از منظومه تركي ياشاسين شهركيان در چهارمحال و بختياري

مجموعه شعر نسل كهن شهر هفت هزار ساله "كيان" در قالب منظومه تركي "ياشاسين شهركيان" رونمايي شد. انتشار منظومه ترکی «یاشاسین شهرکیان» سروده شاعر معاصر استاد همایون علیدوستی با اقبال عمومی مردم مناطق ترک زبان استان چهارمحال و بختیاری به ویژه ساکنان شهر کیان مواجه شده است. این منظومه در برگیرنده حدود 400 بیت شعر به زبان ترکی قشقایی است که به آداب و رسوم مردم شهر کیان در گذشته های دور و خاطرات شاعر از دوران کودکی و زادگاهش اشاره دارد. نگاهی به باورها و سنت های اصیل مردم از دیگر رویکردهای این منظومه به شمار می آید.

همايون عليدوستي مسوول خانه طنز حوزه هنري چهارمحال و بختياري گفت: اين مجموعه در 400 بيت به زبان تركي قشقايي سروده شده و بصورت نرم افزار (سي دي) تكثير و در اختيار اهل ادب قرار گرفته است. همايون عليدوستي هدف از جمع آوري اين مجموعه شعر را زنده نگه داشتن فرهنگ و ادب، هنر و آداب و رسوم اين شهر كهن در زمانهاي قديم دانست. وي بكار بردن ضرب المثل ها، كنايه، آداب و رسوم اعياد، جشنها و سوگواريهاي ائمه اطهار(ع) به زبان تركي قشقايي را از نكات برجسته اين مجموعه ادبي برشمرد. عليدوستي تصريح كرد: انتقال فرهنگ و آداب نسل هاي گذشته به نسل جديد امكان تهاجم فرهنگي غرب به جامعه را كاهش مي دهد.

همایون علیدوستی متولد سال ۴۵ در شهركرد است، كه در حال حاضر استاد دانشگاه علوم‌پزشكی و مسئو ل خانه طنز حوزه هنری چهارمحال و بختیاری نیز می باشد. كتاب‌های «اشك فانوس»، «غربت‌نوشته‌ها»، «چشم‌ها و آینه‌ها» انتشارات سوره‌ی مهر، «شب‌های بی‌ستاره» انتشارات نیستان، «یك سبد شقایق» نشر عابد، «درآستان جانان»، مجموعه طنز «كاكتوس» و «فصلی به رنگ عشق» انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، از دیگر آثار او هستند.

-------------------------------




اطلاعاتی در باره شهر ترك نشين شهرکیان در استان چهارمحال و بختياري

شهر کیان در فاصله تقریبی سه کیلومتری شهرکرد مرکز استان چهارمحال و بختیاری واقع شده و بیش از 10 هزار نفر جمعیت دارد. (شهرک قدیم، تغییر نام شهرک و تبدیل آن به شهر کیان در سال ۱۳۷۴ انجام شد). به گفته باستان شناسان قدمت این شهر به 7هزار سال پیش می رسد و به عنوان یکی از خاستگاه های تمدن و فرهنگ کهن در کشور به شمار می رود.

جمعیت این شهر در حدود ۲۰۰۰۰ نفر می‌باشد. بسیاری از اهالی شهرهای شهرستان شهر كرد مانند سامان، بن، شهر ِکیان و طاقانک به زبان ترکی نزدیک به ترکی قشقایی تکلم می‌کنند. بیشتر مردم شهر کیان از ترکان قشقائی مهاجر بوده و به ترکی صحبت می‌کنند. مردم این شهر بیشتر به کارهای کشاورزی مشغولند. تعداد زیادی از تحصیل کردگان آن در شهرکرد مشغول بکارند.

مسجد جامع یکی از آثار تاریخ این شهر است. از ديگر جمله جاذبه‌های مذهبی این شهر امام‌زاده «شاهزاده عزیزالله» و «گوركاي تپه» است. گورکای تپه در کنار جاده شهرکرد-شهر کیان، در حدود ۵ کیلومتری شهرکرد و در ابتدای شهر کیان (شهرک) در ۲۰۰ متری جاده قرار دارد. این تپه در اثر فعالیتهای کشاورزی تخریب شده و قسمت کمی از آن باقی مانده است. این تپه دارای آثاری از هزاره ۵و ۴ و ۳ و جديدتر می باشد. از مهمترین یافتّه هاي تپه، سفالهای آغاز ادبیات ُیعنی سفالهای لبه واریخته می باشد که هم اکنون در موزه باستان شناسی شهرکرد نمونه های آن نگهداری می شوند.


Wednesday, August 19, 2009




روستاي ترك نشين ياسه چاي در چهار محال و بختياري

http://allami.persianblog.ir/post/4

روستای یاسه چاه:
یاسه چاه یا بهتر است بگوییم یاسه چای
در کنار زاینده رود در ۶٠ کیلومتری نجف آباد اصفهان و ۵٢ کیلومتری شهرکرد قرار دارد .بافت این روستا از خشت متعلق به دوره صفویه است .
روستا میان باغهای گردو و بادام واقع است خانه ها از خشت و بصورت فشرده ساخته شده اند. گویش محلی مردم ترکی با لهجه ای خاص است .ارتفاع روستای یاسه چاه از سطح دریا 1900 متر است و آب و هوای آن در فصل‌های بهار و تابستان، ملایم و مطبوع و در زمستان‌ها، نسبتاً سرد است. رودخانة پرآب و خروشان زاینده رود در شرق روستا جریان دارد.
درآمد مردم روستای یاسه چاه غالباً از فعالیت‌های زراعی به ویژه باغداری و دامداری تأمین می‌شو.
برخی از زنان این روستا در کنار فعالیت‌های زراعی و دامداری، به بافت انواع قالی با طرح‌های زیبا اشتغال دارند.
روستای یاسه چاه در محدودة میانکوهی (کوهستانی) شمال شهرستان شهرکرد استقرار یافته و بافت مسکونی متراکمی دارد. خانه‌های روستاییان با سقف‌های مسطح، در شیب دامنه کوه و در کنار هم و به طور پلکانی ساخته شده‌اند. مصالح به کار رفته در خانه‌های قدیمی، خشت، گل، چوب و سنگ می‌باشد، اما در ساخت خانه‌های جدید از آهن، سیمان، آجر، سنگ و گچ نیز استفاده می‌شود. پیرامون روستای یاسه چاه را باغات وسیع فرا گرفته و جلوة جذابی به آن بخشیده است.
جاذبه‌های گردشگری
روستای یاسه چاه، در کنار زاینده رود، به لحاظ اقلیم و طبیعت مساعد چشم‌اندازهای شگفت‌انگیزی یافته است. فصل‌های بهار، تابستان و پاییز بهترین زمان بازدید از این روستاست.
تنوع گل‌ها و گیاهان خودرو همراه با گونه‌های متنوع جانوری از قبیل شغال، گرگ، روباه، خرگوش و کبک جلوه جالب توجهی به محیط روستا بخشیده است.
مردم روستای یاسه چاه در اعیاد ملی و مذهبی نوروز، فطر، قربان و مبعث پیامبر (ص) با برگزاری مراسم به جشن و سرور می‌پردازند و در ایام عزاداری و ویژه در روزهای تاسوعا و عاشورا با نوحه خوانی سوگواری می‌کنند.
برگزاری مراسم عروسی مردم روستا، با نغمه‌ها و ترانه‌های زیبای ترکی (قشقایی) همراه است. موسیقی محلی قشقایی در میان مردم روستای یاسه چاه جایگاه ویژه‌ای دارد.
مهم‌ترین آلات موسیقی آن‌ها شامل سرنا، دهل، ساز و کمانچه می‌باشد.
الختر از بازی‌های محلی معروف جوانان این روستاست.
قالی‌های خوش طرح و رنگ، مهم‌ترین محصول صنایع دستی روستای یاسه چاه است، که در بازارهای شهرهای اطراف به فروش می‌رسد.
آش دوغ، برشتوک (نارگیل، خرما، خرک، نبات، هل، زنجبیل و زیره کوبیده و مخلوط شده را بعد از تفت دادن در روغن حیوانی به آش دوغ اضافه می‌کنند)، آش رشته و کاچی از غذاهای خوش طعم و لذیذ روستای یاسه چاه می‌باشند.
معروف‌ترین سوغات روستای یاسه چاه را خشکبار و انواع میوه‌جات تر و خشک تشکیل می‌دهند.

عکس از گالری تصاویر "نازیتا زجاجی"


برای دیدن موقعیت جغرافیایی یاسه چاه به آدرس زیر مراجعه نمایید :
http://www.hobohideout.com/mp_iran_%D9%8A%D8%A7%D8%B3%D9%87-%DA%86%D8%A7%D9%87_map.php

شهرکرد / واحد مرکزي خبر/ اجتماعي گزارش دارد
روستاي ياسه چاي در چهار محال و بختياري هيچ کوچه اي ندارد.
رئيس سازمان ميراث فرهنگي ، گردشگري و صنايع دستي اين استان گفت کمبود زمين براي ساخت مسکن و نا امني در گذشته سبب ساخت خانه هاي روستاي ياسه چاي به اين سبک معماري شده است.
حيدري پور افزود مردم اين روستا از طريق 4 دالان سرپوشيده که درب همه خانه هاي روستا به داخل آنها باز مي شود رفت و آمد مي کنند.
وي گفت اين روستا که يکي از مکان هاي تاريخي و گردشگري چهارمحال و بختياري است حدود 400 سال قدمت دارد.
رئيس سازمان ميراث فرهنگي ، گردشگري و صنايع دستي گفت سقف هاي به هم پيوسته خانه هاي روستاي ياسه چاي در ميان درختان حاشيه زاينده رود منظره اي زيبا به وجود آورده و سبب شگفتي هر بيننده اي شده است.
روستاي ياسه چاي با 800 نفر جمعيت از توابع شهر سامان و در 60 کيلومتري شهرکرد مرکز چهارمحال و بختياري واقع است.


Saturday, February 28, 2009





جغرافياي انساني خلق ترك در ايران


مئهران باهارلي

اودگون، بوز آيي، سيغير ايلي
Odgün, Boz Ayı, Sığır İli
چهارشنبه، ١٨ فوريه- ٢٠٠٩


سؤزوموز


ايران موطن بيش از ٣٥ ميليون تن ترك زبان مي باشد. روند خودآگاهي ملي و سير ملت شوندگي اين توده عظيم مخصوصا در دو دهه اخير آن چنان سريع بوده است كه امروز به راحتي مي توان به جاي صحبت از "گروههاي گوناگون ترك زبان"، از وجود و قوام "ملت ترك" ساكن در ايران سخن راند.




سه زيرگروه جغرافيائي خلق ترك در ايران:



خلق ترك ساكن در ايران، از سه زيرگروه جغرافيائي مشخص تشكيل يافته است. از اين سه زيرگروه جغرافيائي، ساكنين زيرگروه شمال غرب باشندگان در وطن، و زيرگروههاي جنوب-مركز و شمال شرق ايران در شمار دياسپوراي ملت ترك محسوب مي شوند:

يك- زيرگروه جغرافيائي شمال غرب: بدنه اصلي ملت ترك در ايران در ناحيه شمال غرب كشور ساكن است. اين منطقه كه در ادبيات سياسي "آزربايجان جنوبي" ناميده مي شود مركز ثقل تركزبانان ساكن در ايران مي باشد. آزربايجان جنوبي كمابيش معادل "مملكت آزربايجان" در نظام سنتي و بومي "ممالك محروسه" دولتهاي توركي سلجوقي تا قاجاري است. "مملكت آزربايجان" و يا "آزربايجان جنوبي" اقلا شامل همه "آزربايجان ائتنيك" است. برخي آنرا معادل "آزربايجان تاريخي" و يا "آزربايجان سياسي" كه هر دو بزرگتر از "آزربايجان ائتنيك" مي باشند دانسته اند. زيرگروه جغرافيائي شمال غرب و يا "آزربايجان ائتنيك" شامل بخشهاي پيوسته ترك نشين شمال غرب كشور پيش از سالهاي ١٩٠٦-١٩٠٥ يعني سال شكست جنبش مشروطه و آغاز حاكميت عملي قوميتگرائي فارسي بر بروكراسي، دولت و جامعه ايران است. آزربايجان ائتنيك نواحي ترك نشين استانهاي دوازده گانه امروزي آزربايجان شرقي (همه)، آزربايجان غربي (اكثر)، اردبيل (همه)، زنجان (همه)، همدان (اكثر)، قزوين (همه)، مركزي (اكثر)، گيلان (بخشي)، كردستان (بخشي)، تهران (بخشي)، قم (بخشي) و كرمانشاهان (بخشي) در سالهاي ١٩٠٥-١٩٠٦ را در بر مي گيرد و متروپل تهران را نيز شامل مي شود. اكثريت مطلق تركان متعلق به اين زيرگروه جغرافيائي ملت ترك به لهجه آزربايجاني و اندكي نيز به لهجه سنقري زبان تركي متكلم اند.

دو- زيرگروه جغرافيائي شمال شرق: اين زيرگروه جغرافيائي، تركان پراكنده در استانهاي امروزي خراسان شمالي، خراسان رضوي، گلستان، مازندران، سمنان و خراسان جنوبي را شامل مي شود. تركان متعلق به اين زيرگروه جغرافيائي به دو گروه لهجه خراساني و آزربايجاني زبان تركي متكلم اند. "افشاريورد" و يا ناحيه پيوسته ترك نشين در شمال شرق ايران در محدوده اين زيرگروه جغرافيائي قرار دارد.

سه- زيرگروه جغرافيائي جنوب-مركز ايران: اين زيرگروه جغرافيائي همه تركان ايران به جز دو زيرگروه جغرافيائي شمال غرب و شمال شرق ايران را شامل مي گردد. اكثريت مطلق تركان متعلق به اين زيرگروه جغرافيائي به گروه لهجه هاي آزربايجاني و اندكي (ابولوردي) به لهجه خراساني زبان تركي متكلم است. "قاشقاي يورد" و يا ناحيه پيوسته ترك نشين در جنوب ايران در محدوده اين زيرگروه جغرافيائي قرار دارد.

تركهاي ساكن در شمال غرب كشور و يا آزربايجان جنوبي كه شامل كلان شهر تهران نيز مي باشد، ٨٠،٣% از كل خلق ترك ساكن در ايران (اقلا ٢٩،٠% از كل جمعيت ايران)؛ تركهاي ساكن در جنوب ايران ١١،٦% از كل خلق ترك ساكن در ايران (اقلا ٤،٢% از كل جمعيت ايران)؛ و تركهاي ساكن در شمال شرق كشور ٨،١% از كل خلق ترك ساكن در ايران (اقلا ٢،٩% از كل جمعيت ايران) را تشكيل مي دهند. با اين حساب شمار تركهاي ايران، اقلا ٣٦،١% از كل جمعيت ايران و يا بيش از يك سوم آن است.



سه زيرگروه لهجه اي خلق ترك در ايران:



در ايران به شش زبان از زبانهاي عضو خانواده زبانهاي توركي (Turkic) سخن گفته مي شود. اين زبانها عبارتند از تركي (Turkish)، تركمني، خلجي، قزاقي، ازبكي و اويغوري. در اينجا به دو نكته مي بايست توجه كرد. نخست آنكه "توركي"Turkic نام خانواده زباني و "تركي"Turkish نام يكي از زبانهاي داخل در اين خانواده زباني است. براي نشان دادن فرق بين اين دو مفهوم متفاوت در زبان فارسي، نام خانواده زباني به شكل "توركي" و نام زبان مشخص به شكل "تركي" نوشته مي شود. قبلا هر دوي اين مفاهيم با نام يكسان "تركي" ناميده مي شدند (مانند "لاتيني" كه هم نام يك خانواده زباني و هم نام يكي از زبانهاي داخل در آن خانواده زباني است). بنابر اين مقصد از توركي ازبكي و تركي آزربايجاني، به ترتيب زبان ازبكي متعلق به خانواده زبانهاي توركي و لهجه آزربايجاني زبان تركي مي باشد. دوم آنكه مراد از زبان "تركي" در اينجا شاخه شرقي توركي اوغوز غربي است. شاخه غربي توركي اوغوز غربي، كه آن هم زبان تركي ناميده مي شود لهجه هاي عثماني-تركيه اي اند و در ايران رايج نيستند (شاخه شرقي توركي اوغوز، زبان تركمني و لهجه هاي وابسته است).

زبان تركي، كه زبان اول ايران به لحاظ شمار متكلمين آن است، در اين كشور داراي سه گروه لهجه هاي "آزربايجاني"، "خراساني" و "سنقري مي باشد. اين وضعيت مشابه وضعيت زبان كردي در ايران است كه در اين كشور داراي سه گروه لهجه هاي كرمانجي، سوراني و جنوبي (كلهري، كرمانشاهي و...) مي باشد با اين تفاوت كه فرق بين لهجه هاي آزربايجاني، سنقري و خراساني زبان تركي بسيار كمتر از فرق بين لهجه هاي كرمانجي، سوراني و جنوبي زبان كردي است (بسياري از زبانشناسان كرمانجي و سوراني و جنوبي كه بينشان تفاهم متقابل وجود ندارد را به عنوان زبانهائي عليحده و جداگانه مي پذيرند).

گروههاي لهجه اي زبان تركي در ايران عبارتند از:

يك-گروه لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي: اين گروه، پرمتكلمترين لهجه زبان تركي بوده و زبان اكثريت مطلق خلق ترك در ايران است. اين گروه لهجه ها، زبان دو زيرگروه جغرافيائي "شمال غرب" (آزربايجان جنوبي) و "مركز- جنوب ايران" است و به اين اعتبار، لهجه اي سراسري مي باشد. لهجه هاي گوناگون تركان ساكن در جنوب و مركز ايران به جز ابيوردي، فارغ از منشاء ايلي و يا تباري متكلمينشان، همه جزء گروه لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي شمرده مي شوند. لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي، همچنين زبان همه تركان منسوب به شاخه شرقي اوغوز غربي ساكن در قفقاز (آزربايجان، ارمنستان، گرجستان، داغستان)، آسياي صغير (شرق و جنوب شرقي تركيه) و خاورميانه (عراق، سوريه، اردن، لبنان و اسرائيل) بوده و به اين اعتبار زباني منطقه اي است.

ب-گروه لهجه سنقري" زبان تركي: اين گروه كه كم متكلمترين لهجه زبان تركي است در واقع لهجه اي ويژه از گروه لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي مي باشد. اين لهجه صرفا در يك منطقه مشخص آزربايجان يعني در بخشهاي آزربايجاني استان كرمانشاهان (عمدتا شهرستان سنقر) در شمال غرب كشور بكار ميرود. اين گروه لهجه اي منحصرا در آزربايجان جنوبي و ايران رايج است.

ج-گروه لهجه هاي خراساني" زبان تركي: اين گروه در شمال شرق ايران در بخشهاي ترك نشين استانهاي امروزي خراسان شمالي، گلستان، مازندران، خراسان رضوي، خراسان جنوبي و بخشهائي از استان سمنان و منطقه ملي موسوم به "افشار يورد" و يا "سلجوق" كه در داخل آن قرار دارد رايج مي باشد. علاوه بر آن، گروههايي چند از خلق ترك كه به لهجه خراساني زبان تركي و يا لهجه هاي نزديك به آن متكلمند در خارج شمال شرق ايران در ديگر نقاط كشور نيز يافت ميشوند. به عنوان نمونه لهجه تركان ابيوردي ساكن در استان فارس، يكي از لهجه هاي زبان تركي است كه علي رغم سكونت متكلمين آن در جنوب ايران، در ميان گروه لهجه هاي خراساني زبان تركي و يا لهجه هاي مابين خراساني و آزربايجاني جاي داده ميشود. اين گروه لهجه اي منحصرا در ايران رايج است (در برخي منابع، از وجود گويشوران به تركي خراساني در مناطق جنوبي جمهوري تركمنستان ذكر شده است).



متكلمين به لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي در خارج آزربايجان



در ايران متكلمين به لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي در خارج آزربايجان را ميتوان به سه بخش تقسيم كرد:

١-گروههاي تاريخي پيش-آزربايجاني: اينها گروههاي تاريخي و بومي ترك هر منطقه اند كه از ديرباز، به ويژه در دوره امپراتوريهاي توركي غزنوي-سلجوقي-خوارزمشاهي-موغولي در اين نقاط سكونت نموده اند و به يكي از لهجه هاي پيش-آزربايجاني سخن ميگويند.

٢-گروههاي تاريخي آزربايجاني: گروههاي تاريخي و بومي ترك هر منطقه اند كه در دوره امپراتوريهاي تركي قاراقويونلو-آغ قويونلو-صفوي-افشاري در اين نقاط سكني گزيده و به يكي از لهجه هاي آزربايجاني سخن ميگويند. خاستگاه تباري و مسقط الراس همه گروههاي تاريخي آزربايجاني؛ تركيه (آزربايجان تركيه، همچنين مركز و غرب آن)، جمهوري آزربايجان، عراق-سوريه و آزربايجان جنوبي است.

٣-گروههاي مهاجر آزربايجاني: گروههاي مهاجر متكلم به لهجه هاي آزربايجاني اند كه در قرون نوزده و بيست و در دو دوره قاجار و پهلوي از آزربايجان جنوبي به اين نقاط مهاجرت نموده اند.

اغلب تركان خراسان و بخشهائي از تركان ايران مركزي (استان اصفهان، ....) از گروههاي تاريخي پيش آزربايجاني اند. در مورد بقيه تركان ساكن در جنوب و مركز ايران، هرچند بدنه اصلي اين دسته را گروههاي تاريخي آزربايجاني تشكيل مي دهند، اما آنها به لحاظ تباري و لهجه اي، در اصل تركيب سه گروه مذكورند، يعني اساس آنها را گروههاي تاريخي آزربايجاني كه با گروههاي تاريخي پيش-آزربايجاني و گروههاي مهاجر آزربايجاني آميخته شده اند تشكيل مي دهد.



سه حوزه عشايري خلق ترك:



عشاير ترك ساكن در ايران را مي¬توان در سه حوزه تقسيم بندي كرد. اين تقسيم بندي در انطباق با زيرگروههاي جغرافيائي خلق ترك ساكن در اين كشور مي باشد. گروههاي داخل در اين حوزه ها، تنها شامل آن بخش از خلق ترك است كه هنوز هويت ايلي خود را حفظ نموده اند. قابل ذكر است كه امروز صرفا بخش كوچك و تقليل يابنده اي از گروههائي كه هويت ايلي خود را همچنان حفظ نموده اند داراي حيات كوچرو مي باشند:

يك-حوزه عشايري شمال غرب و يا آزربايجان جنوبي: اين حوزه كه منطبق بر آزربايجان ائتنيك است شامل استانهاي آزربايجان غربي، آزربايجان شرقي، اردبيل، گيلان، همدان، تهران، قم، قزوين، زنجان، مركزي، كردستان و كرمانشاه مي¬باشد.

تعدادي از هويتهاي عشايري ترك اين حوزه عبارتند از: شاهسئوه¬ن (شاهسون)، قاجار، قاراپاپاق (قره پاپاق)، قاراداغلو (قره داغ)، قاراگؤزلو (قره گوزلو)، قاراقويونلو (قره قوينلو)، خدابنده¬لو (خارابانتو-خيرماندالي)، ياريم تاقلي (يارم طاقلو)، ....

تعدادي از ايلات ترك هنوز كوچنده در اين حوزه را ايلات شاهسون، قره داغ (ايل ارسباران)، قره پاپاق، شاهسون بغدادي، مغان و يارم طاقلو و .... تشكيل مي¬دهند.

دو-حوزه عشايري جنوب و جنوب غرب: اين حوزه شامل مناطق ملي فارسستان، عربستان، لرستان، لارستان و بلوچستان (شامل استانهاي چهار محال و بختياري، فارس، اصفهان، كهگيلويه و بويراحمد، بوشهر، يزد، خوزستان، كرمان، سيستان و بلوچستان و هرمزگان) مي باشد.

تعدادي از هويتهاي عشايري ترك اين حوزه عبارتند از: قشقائي، خمسه (ايناللو، بهارلو، نفر، ...)، افشار، بوچاقچي، آغاجري، قاجار، كنگرلو، چهرازي، لره¬كي، بهارلو، سيرجان، قرائي، گوندوزلو، رائيني، ....

تعدادي از ايلات كوچنده ترك اين حوزه جغرافيايي را ايلات قشقايي، خمسه، فارسيمدان، كشكولي، دره شوري، افشار، قرايي، بچاقچي و ... تشكيل مي¬دهند. اين حوزه، اكثريت عشاير كوچنده ترك كشور را در خود جاي داده است.

سه-حوزه عشايري شمال شرق: اين حوزه شامل استانهاي خراسان شمالي، خراسان جنوبي، خراسان رضوي، مازندران، گلستان و سمنان مي باشد.

تعدادي از هويتهاي عشايري ترك اين حوزه عبارتند از: گرايلو، قرائي، آينالو، مهينه¬اي، تميرلو، ناردين، گوداري، گوارسي، آلي ايلي، قاراقويونلو، بيات، قاراچورلو، ايمورلو، بوكانلو، جويانلو، بورانلو، قليجانلو، ...

جامعه تحليل رونده عشاير كوچنده ترك:

تا يك قرن پيش در ايران، تغيير و تحولات سياسي كلان كشور توسط دولتهاي تركي عمدتا آزربايجاني كه خانواده حاكمشان داراي منشاء ايلي بود مانند سلجوقي، ايلدنيزلي، قاراقويونلو، آغ قويونلو، صفوي، آفشار و قاجار رقم زده مي شد. در كل ايران نيز در قرن نوزده بيش از ٣٠ درصد از كل جمعيت كشور را عشاير كوچنده تشكيل مي¬داد. اما طي سده اخير به موازات تغييرات سياسي و اجتماعي در كشور، در نسبت سه الگوي زيستي عشايري، شهري و روستائي نيز دگرگوني حاصل شد. نتيجتا جامعه عشايري بتدريج جايگاه و سيطره نظامي، سياسي و اقتصادي خود در كشور را از دست داد، به صورت جامعه اي پيراموني و اقماري در آمد و به سرعت رو به اضمحلال رفت. بگونه¬اي كه بر اساس نتايج آمارگيري سال ١٣٦٦ توسط مركز آمار ايران، اكنون عشاير كوچنده با ٢٠٠،٠٠٠ خانوار عشايري كوچنده، و جمعيتي حدود ١،٣٠٠،٠٠٠ نفر صرفا ٢ درصد كل جمعيت كشور را به خود اختصاص مي¬دهند.

در همخواني با سير نزولي جمعيت عشاير كوچنده در كل ايران، وزنه جمعيتي عشاير كوچنده در ميان تركان نيز كاهش يافته است. در واقع در ميان ملل عمده ساكن در ايران، ملت ترك پس از فارسها داراي كمترين درصد عشاير كوچنده است. در حال حاضر ملل داراي بيشترين درصد منسوبيت ايلي و عشايري ايران به ترتيب نزولي عبارتند از ١-بلوچ، ٢-تركمن، ٣-عرب، ٤-كرد ٥-لر، ٦-ترك، ٧-فارس. درصد متوسط عشاير كوچنده ترك نسبت به كل جمعيت تركان منطقه در مقياس كل ايران حداكثر ٢-٣؛ در مقياس آزربايجان جنوبي اندكي كمتر از متوسط ٢-٣ درصد و در مقياس جنوب- مركز ايران اندكي بيشتر از آن است.



هفت زيرگروه اعتقادي ملت ترك:



ملت ترك ساكن در ايران را به لحاظ اعتقادي مي توان به شكل "ناباوران" (افراد غيرديني، ضدديني، ....) و "دين باوران" تصنيف نمود. به دليل تضييقات دولتي و نبود آزاديهاي اعتقادي-ديني-مذهبي در ايران تعيين دقيق تعداد "ناباوران" ترك غيرممكن است.

"دين باوران ترك" در ايران را مي توان به دستجات زير تقسيم كرد. از اين گروهها، دو مذهب جعفري و علوي قزلباشي از مصاديق "اسلام توركي" بوده و در ميان ملل غيرتورك ديده نمي شوند:

يك-جعفري: مذهب جعفري، قرائت تركي شيعه دوازده امامي متشرعه از اسلام اورتودوكس است. سه فرق اصلي اين مذهب با قرائت فارسي شيعه دوازده امامي متشرعه و يا مذهب امامي عبارت است از عدم اعتقاد مذهب جعفري به عصمت امامان شيعي، قائل نبودن به امتيازات صنف روحاني و در راس آنها ولايت فقيه و باور به لزوم جدائي دين از امور دولتي. تخمين زده مي شود كه اكثريت مطلق تركان ايران بر اين مذهب بوده باشند. جعفريان ترك در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

دو-علوي: اين گروه بازماندگان تركان قزلباش در تاريخ است. "قزلباشي-بكتاشي" قرائت تركي شيعه دوازده امامي متصوفه از اسلام هترودوكس است (در مقابل قرائت ايراني-كردي شيعه دوازده امامي متصوفه كه "اهل حق" نام دارد). فرق عمده مذهب علوي با شيعه دوازده امامي متشرعه، عدم اعتقاد علويان به شريعت اسلامي است. تخمين زده مي شود كه بين ١٠ تا ٢٠ در صد تركان ساكن در ايران بر اين مذهب بوده باشند. علويان ترك كه در ايران با نامهاي گوناگون (قيرخلار، قاراقويونلو، آبدال بيگ، صوفولار، شاملو، علي اللهي، سير طاليبي، يئدديلر، قارداش، شاغي، آتش بيگ، ...) شناخته مي شوند در سراسر آزربايجان و بخشهائي از خراسان پراكنده اند. اكثريت مطلق تركان آزربايجاني به شمول همه طوائف تاريخي ترك مانند شاهسئوه¬ن، افشار، بيات، قاراقويونلو، بهارلو، قشقائي و .... ابتدائا بر اين مذهب بوده اند. علويان ترك در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

سه-سني: تركان سني عمدتا در استان آزربايجان غربي (در اورميه، سلماس، خوي، ... و اطراف آنها) و قسما در استان اردبيل و گيلان ساكن اند. رايج ترين نام آنها در استان آزربايجان غربي "كوره سونني" است. تعداد تركان سني بين ١ تا ٣ درصد كل تركان ساكن در ايران است. اين دسته اكثرا شافعي و برخي حنفي، هر دو از مذاهب اسلام اورتودوكس اند. در خارج ايران ٣٠ در صد تركان جمهوري آزربايجان و اكثريت مطلق تركان آزربايجاني تركيه سني مذهب اند. سنيان ترك در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

چهار-جريانات پراكنده باطني، تصوفي، وحدت وجودي: اين گروهها گذار از شيعه متصوفه از اسلام هترودوكس به شيعه متشرعه از اسلام اورتودوكس (و يا عكس آن) را نشان مي دهند. ذهبيه، وحدت وجوديها، شيخيه، خاكساريه، نعمت اللهيه، مولويه، ...... را مي توان در اين دسته جاي داد. تعداد دقيق پيروان اين فرق و طريقتها كه اكثرا در شهرهاي بزرگ طرفداراني دارند معلوم نيست. همه اين دسته جات در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

پنج-بهائي: دين بهائي انشعابي از شيعه دوازده امامي متشرعه است. تعداد دقيق تركان بهائي در آزربايجان و ديگر نقاط ايران دانسته نيست. اما شمار آنان پس از تاسيس جمهوري اسلامي و آغاز تضييقات سيستماتيك و قتل و كشتارهاي خياباني بهائيان توسط عوامل دولتي و بنيادگرايان امامي و فرار و مهاجرت گروهي بهائيان به خارج كشور به شدت كاهش يافته است.

شش-امامي: مذهب امامي قرائت فارسي شيعه امامي متشرعه از اسلام اورتودوكس است. فرق عمده مذهب فارسي امامي با مذهب تركي جعفري، اعتقاد گروه نخست به عصمت امامان، امتيازات صنف روحاني از جمله ولايت فقيه و در هم آميزي امور ديني و امور دولتي است. مذهب امامي در ميان تركان پديده اي نوظهور است. رواج اين مذهب در ميان تركان ساكن در ايران، تناسب مستقيم با آسيميلاسيون و فارسسازي آنها دارد. نخستين اماميان از تركان آزربايجان به تعداد انگشت شمار در عصر صفوي – علي رغم آنكه نه طريقت صفويه و نه بنيانگذاران دولت صفويه شيعه امامي نبوده اند- پديدار شده اند. سپس در دوره قاجار - تاسيس شده توسط ايل تركي آزربايجاني قاجار كه خود بر مذهب تركي قزلباشي بود- گروهي بومي معتقد به اين مذهب در ميان تركان پديد آمد كه در آغاز از روحانيون امامي و خانواده هاي آنها تشكيل مي شده اند. در عصر دو دولت فارس پهلوي و جمهوري اسلامي مذهب فارسي امامي به سرعت در ميان صنف بازاري و برخي طبقات محروم شهري ترك گسترش يافت. پس از تاسيس جمهوري اسلامي، رايج ساختن اجباري مذهب امامي و تبديل جبري مذهب تركان جعفري، علوي، وحدت وجودي، بهائي و .... به اين مذهب فارسي، از سياستهاي راهبردي دولت جمهوري اسلامي براي آسيميلاسيون تركان ساكن در ايران و ساختن "ملت ايران" (فارسي زبان، امامي مذهب) بوده است. از اينرو مذهب فارسي امامي در ميان تركان را مي توان به عنوان مذهبي استعماري و هكذا نمايندگان ولايت فقيه و حوزه هاي علميه امامي را به عنوان عمال و پايگاههاي استعمار فارسي در آزربايجان توصيف نمود.

هفت-مسيحي: در ايران ترك مسيحي وجود ندارد. اما بخشي از دياسپوراي تركان آزربايجاني ساكن در عراق (موسوم به توركمان) بر دين مسيحي اند. اين گروه كه سابقا تعداد آنها سي هزار تن بود و در شهر كركوك اقامت داشتند با نام "قالا گاوورو" شناخته مي شدند.



زيرگروههاي كشوري ملت ترك



همانگونه كه ذكر شد، مراد از "خلق ترك" در اين نوشته، تركزبانان متكلم به "شاخه شرقي توركي اوغوز غربي" است. ("شاخه غربي توركي اوغوز غربي" كه توده تركزبان مركز و غرب تركيه، بالكان، قبرس و .... را شامل مي شود نيز "تركي" نام دارد). مرزهاي سياسي بين المللي توده متكلم به "شاخه شرقي توركي اوغوز غربي" را بين چند كشور همسايه تقسيم كرده است، يعني وضعيتي مشابه توده كردزبان كه بين چندين كشور خاورميانه تقسيم شده است. محل اسكان اين توده تركزبان، نخست بين دو دولت عثماني و صفوي-افشار-قاجاري تقسيم گرديده، سپس با ورود روسيه به صحنه بخشي از آن در قفقاز به قلمرو دولت تزاري ضميمه شده است. با فروپاشي عثماني، قسمتهائي از آن در كشورهاي تركيه، عراق، سوريه، اردن، لبنان و بعدها اسرائيل و پس از تجزيه اتحاد جماهير شوروي بخشهائي از آن در كشورهاي آزربايجان، ارمنستان، گرجستان و روسيه (داغستان) قرار گرفته است. بسياري از اين گروهها در كشورهاي مذكور و حتي در يك كشور خاص با نامهاي گوناگون (ترك، آزربايجانلي، آزري، توركمان، قشقائي، افشار، كوره سونني، ....) خوانده مي شوند، وضعيتي مشابه آسوريان كه به دليل تفرق و اشتقاق ملي علاوه بر آسوري به نامهاي گوناگوني چون آشوري، كلداني، يعقوبي، سرياني و .... ناميده مي گردند.

به همه حال تركان متعلق به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي و يا "ملت ما" همه داراي هويت ملي واحدي بوده و عضو يك ملت اند. پاره هاي اين ملت امروزه در كشورهاي زير ساكن است (گروههاي مستقر در جنوب و شمال شرق ايران، آخيسقا-مئسخئت، افغانستان و كشورهاي عربي در شمار دياسپوراي تركان اند):

يك-ايران: اين زيرگروه همه تركزبانان ساكن در ايران كه به يكي از لهجه هاي آزربايجاني، سنقري و خراساني صحبت مي كنند را شامل مي شود.

دو-قفقاز: اين زيرگروه همه تركزبانان ساكن در قفقاز كه در دوره حكومت شوروي اصطلاحا و در راستاي سياستهاي استعماري روسيه به نادرستي "آزربايجانلي" خوانده مي شدند را شامل مي گردد و مشتمل است بر تركان آزربايجان، گرجستان، ارمنستان (قبل از ديپورت شدن) و داغستان روسيه. اكثريت دين باوران اين گروه جعفري و بخشي سني مذهب است.

سه-آخيسقا-مئسخئت: موطن اين زيرگروه كه اصلا آميخته اي از تركان آزربايجاني قفقاز و تركان آزربايجاني تركيه است كشور گرجستان مي باشد. اكثريت دين باوران اين گروه سني و بخش كوچكي علوي مذهب است.

چهار-شرق تركيه: اين زيرگروه عمدتا تركزبانان ساكن در ناحيه موسوم به آزربايجان تركيه مركب از استانهاي ايغدير، قارس، آرداهان، ارزروم، گوموشخانا، بايبورت و ارزينجان را شامل است. اكثريت دين باوران اين گروه سني، بخشي علوي و گروهي كوچك نيز جعفري مذهب است.

پنج-عراق-سوريه-اردن-لبنان-اسرائيل: اين زيرگروه همه تركزبانان كشورهاي عراق، سوريه، اردن، لبنان و اسرائيل را شامل مي گردد. اكثر اين گروهها به ويژه در عراق با نام "توركمان" شناخته مي شوند. به تقريب نيمي از دين باوران اين گروه سني و نيمي علوي مذهب است.

شش-افغانستان: در اين كشور گروه بسيار كوچكي از تركان آزربايجاني بنام افشار در هرات و كابل و احتمالا قندهار ساكن اند. افشارها بخشي از توده بسيار بزرگتر قزلباشها در اين كشور مي باشند. به جز افشارها، همه قزلباشهاي ساكن در افغانستان تغيير زبان داده و تاجيك زبان شده اند.



پان ايرانيسم و پان توركيسم



-هنگامي كه از ملت ترك ساكن در ايران سخن گفته مي شود منظور صرفا كساني هستند كه زبان مادري و ملي تاريخيشان يكي از سه لهجه "آزربايجاني" (شامل قشقائي، ايناللو و .....)، "سنقري" و "خراساني" زبان تركي، و نه مثلا يكي از زبانهاي تركمني، ازبكي و قزاقي است. در ايران "ملت ترك" غير از "ملت تركمن" و "قزاق" است. حتي خلق "ترك" و خلق "خلج" كه در بخشهاي جنوب شرقي آزربايجان جنوبي ساكن است، دو گروه ملي توركي خويشاوند اما جداگانه اند.

-هنگامي كه از ملت ترك سخن گفته مي شود منظور صرفا متكلمين به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي است. امروزه در جهان دو ملت با نام ملي "ترك" وجود دارد: يكي شاخه شرقي توركي اوغوز غربي به وجهي كه در بند يكم ذكر شد و ديگري شاخه غربي توركي اوغوز غربي كه شامل تركان تركيه مركزي و غربي، بالكان و قبرس است (توركي اوغوز شرقي، زبان تركمني است). اين دو گروه علي رغم آنكه به دو لهجه يك زبان واحد سخن مي گويند، نام ملي هر دويشان "ترك" است و به لحاظ زباني و فرهنگي و تباري نزديكترين ملل به يكديگرند، به دلائل بسيار تاريخي، زبان شناسي، جامعه شناسي و سياسي دو ملت و دو هويت ملي خويشاوند اما جداگانه اند، مانند "عرب" كه نام ملي چند ملت متفاوت اما خويشاوند در خاورميانه و شمال آفريقا مي باشد.
-تقسيم شدگي لهجه اي و جغرافيائي و چندپارگي خلق ترك توسط مرزهاي بين المللي و سيستمهاي اعتقادي واقعيتي تاريخي است. اين تقسيم شدگي و چندپارگي به دليل نبود دولت واحد فراگير در تاريخ اخير كه چتر حاكميت خود را بر همه اين زيرگروهها بگستراند و نيز فقدان ذهنيتي در ميان نخبگان و روشنفكران گروههاي مذكور كه وحدت ملي آنها را درك و تقويت نمايد تشديد شده است.

-با اينهمه، همه تركزبانان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي ساكن در ايران و منطقه فارغ از لهجه، طائفه، اعتقاد، استان و يا كشور محل سكونت و .... اعضاء و افراد يك گروه ملي بنام "ملت ترك" اند. همانگونه كه همه ارمنيان ايران، منطقه و حتي جهان و يا كردهاي ايران و منطقه منسوب به يك ملت با نامهاي به ترتيب ارمني و كرداند.

-دسته بندي و تجزيه هويتي، ملي، زباني، فرهنگي و سياسي تركزبانان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي تحت نامهاي "ملت آزربايجان"، "تركان ايراني"، "ايرانيان آزري زبان"، "قوم قشقائي"، "طائفه افشار"، "فرقه اهل حق" و .... سياستي استعماري و در دشمني آشكار با ملت ترك و هويت و منافع ملي آن است.

-مراكز استعماري غربي، روسي و فارسي تلاش بسيار گسترده اي را انجام داده و مي دهند تا زيرگروههاي لهجه اي، جغرافيائي، اعتقادي، طائفه اي و استاني ملت ترك ساكن در ايران و يا زيرگروههاي كشوري خلق ترك را به اقوام و گروههاي ملي جدا و متفاوت تجزيه و بدل سازند.

-پان ايرانيسم كه بر مبناي انكار هويت ملي ملل ساكن در ايران بنياد گذارده شده، يكي از انديشه هائي است كه ملت بودن تركان شاخه شرقي توركي اوغوز غربي را انكار مي كند و از اين رو نيز انديشه اي ضدملي و ضدتركي است.

-پان ايرانيسم كه انديشه اي زائيده استعمار فارسستان بوده و ايدئولوژي رسمي دولت ايران است علاوه بر دولت ايران و پان ايرانيستهاي آشكار، از سوي برخي از آزربايجانيان مدافع پان ايرانيسم نقابدار چپگرا (سيروس مددي) و راستگرا (مرتضي نگاهي) نيز در لفافه گفتمانهاي ديگر تبليغ و مدافعه مي شود.

-تلقي و تقديم تركزبانان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي ساكن در ايران به عنوان اقوام و گروههاي ملي متفاوت و جدا يكي از اصلي ترين و دقيقترين معيارها براي شناخت پان ايرانيستهاي نقابدار و مدافعين سياستهاي استعماري فارسي و روسي در ميان تركان و آزربايجانيان است. هر انديشه، گروه، شخصيت و ... كه معتقد به جدائي ملي و ائتنيكي زيرگروههاي تركزبانان ساكن در ايران و منطقه- به وجهي كه گذشت- باشد، يا پان ايرانيستي آگاه است و يا متاثري ناآگاه از پان ايرانيسم.

-اگر امروز در داخل و خارج ايران كسي يافت نمي شود كه ادعا كند كردهاي ساكن در غرب ايران و شمال شرق ايران (خراسان) و حتي كردهاي ساكن در ايران و تركيه و عراق و سوريه و قفقاز هر كدام براي خود اقوام و ملل جداگانه اي اند، اين در سايه تلاش گسترده نخبگان و مجاهدات روشنفكران كرد براي خودشناسي، تثبيت هويت مشترك و واحد كردي و شناساندن موفقيت آميز اين خود و هويت به توده كرد و جهانيان است.

-امروز اگر دول استعماري، دولت ايران، ناسيوناليسم فارسي و پان ايرانيستهاي آزربايجاني آشكار و نهان همچو سيروس مددي و مرتضي نگاهي مي توانند ادعا كنند كه تركان استانهاي آزربايجان شرقي و غربي اقوامي جدا از تركان استانهاي همدان و مركزي، و اين دو نيز جدا از تركان ساكن در جنوب ايران و عراق و قفقاز و سوريه و تركيه و .... كه خود آنها هم هر كدام اقوام جداگانه اي اند مي باشند، اين صرفا در اثر غفلت نخبگان و روشنفكران ترك در امر خودشناسي، تثبيت هويت مشترك و واحد تركي و ناكامي در شناساندن اين خود و هويت به توده ترك و جهانيان است.

-انديشه اي كه در ميان برخي از كمونيستهاي آزربايجاني روسگرا و روسزده مانند سيروس مددي طرفداراني داشته و صرفا بخشي از ترك زبانان ساكن شمال غرب ايران را "ملت آزربايجان-آزربايجانلي" مي نامد، در اساس انديشه اي استعماري ساخته روسيه و رايج شده توسط چپ فارس و عمال ترك آنها در ايران است. اين انديشه استعماري، ارتجاعي و فاشيستي، عليرغم آنكه طرفداران آن خود را مترقي و دمكراتيك مي خوانند، در همسوئي تمام با انديشه ارتجاعي، فاشيستي و استعماري ديگر يعني پان ايرانيسم قرار دارد.

-يكي ديگر از انديشه هائي كه ملت بودن تركان ساكن در ايران را انكار مي كند، پان توركيسم است. اين انديشه كه سي و اندي ملت و گروه ملي تورك معاصر را ملت واحدي گمان مي كند، در تحليل نهائي انديشه اي ضدملي و ضدتركي است زيرا بسان پان ايرانيسم ملت عليحده بودن تركان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي را نفي مي نمايد.

-پان توركيسم و پان ايرانيسم در انكار استقلال ملي و وحدت ملي تركان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي و يا ملت ترك وحدت نظر دارند.

گرچه يه هو!!!!


Home [Powered by Blogger]