Loristan-Türk

Sunday, July 18, 2004




سؤزوموز
 
آغاج ارىها: از تركان پيش از اسلام در آذربايجان و ايران

 از وئبلاگ لرستان-ترك (ويژه تركهاى ساكن در استانهاى لرستانى)


با محكوم به اعدام شدن هاشم آقاجرى به اتهام ارتداد و ....٬ در دادگاهى در مركز استان آذربايجانى همدان٬ كلمه "آقاجرى" نه تنها در ايران بلكه در سراسر جهان شروع به تلفظ شدن نمود و علاوه بر بحثهاى درگرفته در باره اصل موضوع (دگرانديشى٬ آزادى انديشه٬ پروتستانيسم اسلامى٬ وضعيت قوه قضائيه در ايران٬ و...) همزمان و در دايره اى كوچكتر بحثى جنبى در باره مليت وى و همچنين ريشه شناسى كلمه آقاجرى نيز درگرفت. از اين جمله يكى از فعالان سياسى آذربايجانى در جمهورى آذربايجان طى مصاحبه اى ادعا نمود كه هاشم آقاجرى تركى كوچرو است كه در تمدن فارسى ذوب شده است [١] و مقامات سفارت ايران در اين جمهورى نيز در مصاحبه اى متقابلا منكر ترك بودن وى گرديدند.
 


نزديك به يك قرن است كه در ايران٬ هويت٬ زبان و فرهنگ تركى٬ يعنى هويت٬ زبان و فرهنگ بزرگترين ملت ساكن در اين كشور به لحاظ عددى٬ مورد بىمهرى دولت و در بايكوت مطلق رسمى قرار دارد. افزون بر نشناخته شدن خلق ترك به عنوان گروه ملىاى متشخص و مستقل از سوى دولت٬ و نبود نظام آموزشى و تحصيل و رسانه هاى ارتباط جمعى و نهادهاى اجتماعى-فرهنگى دولتى و غيردولتى تركى٬ در اين كشور همچنين هيچگونه نهاد آكادميك و يا موسسه آموزش عالى دولتى و يا خصوصى متخصص در بررسى زبان٬ ادبيات٬ فرهنگ٬ تاريخ٬ تبارشناسى و .... تركى نيز وجود ندارد. به موازات و همزمان با فقدان اين چنين نهادها و موسساتى٬ قريب به يك صد سال است كه در باره خلق ترك٬ زبان٬ فرهنگ٬ هويت٬ تاريخ و تبار و .... آن به طور پيوسته – و به صورت رسمى و غير رسمى- معلومات و داده هاى تماما جعلى٬ نادرست و ساختگى به ايرانيان مخصوصا تركان ايران تلقين و تعليم داده مىشود.
 


در همين راستا٬ در عرصه ريشه شناسى كلمات و نامهاى تركى نيز؛ مىتوان گفت كه عوامفريبى٬ جهالت و جعليات به ابزارهاى غالب محققين منتسب به مليت فارس در كشور تبديل شده است. يكى از اينگونه ريشه شناسان فارس در ريشه شناسى كلمه باش تركى (به معنى سر) و اثبات فارسى بودن آن چنين مىگويد: "وقتي ميگوييم (باش) كه در زبان تركى به معني (سر) است از فارسي گرفته شده است شايد تعجب كنيد. اما چون بدانيد كه حرف (را) و (با) به زبان رمز با يكديگر عوض ميشوند پس (ر-اس) يعني راش و وارونه آن يعني (سر) بدست مي آيد". يعنى اينكه چون با تبديل "ب" به "س"٬ "ش" به "ر" و "ا" به "فتحه" و وارونه نمودن رس حاصله٬ مىتوان از "باش" به "سر" رسيد٬ پس كلمه باش تركى از كلمه سر فارسى ريشه گرفته است."!!!! [٢]
 


در چنين شرايطى جاى تعجب نخواهد بود كه نه تنها هموطنان منسوب به ديگر ملل ايرانى بلكه خود خلق ترك نيز در باره فرهنگ و تاريخ خلق ترك و از جمله تبارشناسى و ريشه شناسى نامهاى اشخاص و اقوام و اماكن جغرافيايى تركى صاحب باورها و دانسته هاى نادرست باشند. مثلا عده اى٬ حتى از خود تيره هاى آقاجرى٬ بويژه آنانكه تركزبان نيستند٬ در ريشه شناسى نام خود٬ آنرا مركب از دو كلمه آقا-آغاى مغولى و جرى (گستاخ) عربى و به معنى كسى كه جر مىزند و گستاخ است دانسته اند. اين اعتقاد بىاساس آنچنان ريشه دوانده است كه اين نام را گاه به شكل غلط آقا جرى- آغا جارى تلفظ مىكنند (فرم صحيح٬ آغاج ارى است). حتى اخيرا يكى از محققين گرامى عرب ايرانى٬ آقای يوسف عزيزی بنی طرف٬ با فرض نادرست تركيب كلمه از دو بخش آقا و جرى و در كمال حيرت ادعا نموده است كه نام قبلى شهر آغاجارى٬ سيد جري بوده است!. در ادامه ريشه شناسى نادرست٬ عده اى نيز به خطا اين كلمه را آق جرى (آق در تركى به معنى سفيد است) تصور نموده اند و با اين فرض حتى گفته مىشود كه در كهگيلويه تيره هايى با نامهاى آق جرى و قره جرى نامگذارى شده اند!!! [٣]


 
اما اصل مطلب چيست؟
 
 


آغاج ارى: انسان جنگلى٬ گروهى با توتم درخت
 


آغاج ارى (Ağac əri = Ağaç eriدر فارسى به شكلهاى آقاجرى٬ آقاجارى٬ آغاجارى٬ آغاجرى و ...) نام يكى از اقوام باستانى ترك است. آغاج ارىها مانند كنگرها٬ بلغار-بولقارها٬ سابير-ساوورها٬ يازير-يزرها٬ خلج-قالاچها٬ آوار-آبيرها ٬خزرها٬ هون و آق هونها٬ قيپچاق-كومانها٬ پچنكها٬ بارسيل-بورچالىها و ....; قديمىترين گروههاى تركى شناخته شده پيش از اسلام در آذربايجان٬ ايران و آسياى صغير مىباشند. آغاج ارى تركيبى تركى به معنى انسان جنگلى و يا مردمى با توتم درخت مىباشد. (در زبان تركى ائتنونيمهاى مشابه ميشر و بورتاس٬ به معنى مردم جنگلى نيز وجود دارند).
 


نام آغاج ارى از تركيب دو كلمه آغاج-Ağac و ار-ər و پسوند مالكيت سوم شخص i–ى بوجود آمده است: آغاج+ار+ى (ağac+ər+i). آغاج-آغاش (در تركى گؤىتورك: ايقاچ٬ در تركى ميانه ييقاچ) كلمه اى تركى به معنى درخت و جنگل و كلمه "ار" در تركى غربى و "اير" در تركى شرقى٬ (ir/er ٬ در تركى خلج هر٬ در تركى چوواش آر٬ در تركى سارى اويغور يئر) به معنى انسان٫ مرد٫ مردم٬ جوانمرد٫ قهرمان و .... مىباشد. ار-اير به شكل پسوند به كلمات ديگر افزوده شده و نام تبار و گروه و طائفه مىسازد مانند: بولر (بولقار)٬ آوار، خزر، مجار، قاجار٫ سابير٫ يازير٬ كنگر٬ افشار٬ بالكار .... برخى منابع ريشه شناسى٬ بخش دوم از نام گروههاى معروف به پروتو تركى مانند كيممر٬ سومر و .... و حتى تاتار و آذر را هم همين كلمه "ار" دانسته اند. كاربرد "ار" در نام اشخاص و در نامگذارى گروههاى مختلف انسانى در دوران تركان سلجوقى بويژه سلجوقيان غرب و حكومتهاى محلى تورك در آذربايجان و آسياى صغير٬ حتى در دوره عثمانيان بسيار رايج بوده است: گون ارى=گونرى (مرد روز يا با توتم خورشيد)٬ قوم ارى (مرد ريگزار٬ شخصى كه در دشت زندگى مىكند)٬ آغاج ارى=آغاجرى (مرد جنگلى٬ شخصى كه در جنگل زندگى مىكند)٬ داغ ارى (شخص كوهستانى)٬ دويون ارى٬ اؤلوم ارى (محكوم به اعدام)٬ تورك ارى=تركرى (شخص تورك)٬ سو ارى (شخص نظامى)٫ قز ارى-غز ارى (شخص منسوب به اوغوزها)٫ دنيز ارى٫ قويون ارى٬ يابان ارى (بيگانه٬ شاخه اى از توركمانهاى جنوب حلب مهاجرت كرده به سيواس)٬ ايل ارى (بومى ٬ محلى)٬....
 


آغاج ارىهاى باستان
آغاج ارى نام يكى از طوايف بسيار قديمى ترك است. هرودوت در آثار خود از نخستين پسر هراكلئوس با نام Agathirs, Agathir-os٬  Agathyrs-(us) Agathyr(s) و نيز از مخلوقى نيمه زن-نيمه گرگ بنامCatiar(i)  نام برده است. برخى از محققين هر دو اين نامها را مربوط به آغاج ارىها دانسته اند. اين كلمات ريشه فرم Akatziri- Acatsir بكار رفته از سوى مورخين بيزانسى - ائتنونيمى باز به معنى مرد جنگلى و يا مردمى با توتم درخت٬جنگل- مىباشد. بعدها به اين كلمه در متون اروپايى و به همين معنى به شكلهاى akatsir-agach eri برخور مىشود. يكهزار سال بعد از هرودوت٬ مورخ قرن پنجم پريسكوس٬ از آكاتزيرها به عنوان ملتى متحد تركان هون و مورخ گوتيك يوردانس در سال ٥٥٠ ميلادى از آنها به شكل "ملت قوى آكاتزير" ياد كرده اند. از مورخين معاصر آرتور كوستلر٬ آكاتزيرها را مربوط به آق خزرها (خزرهاى سفيد) دانسته است. زبانشناس مجارى نمت Gyula  Németh  مىگويد: " آكاتزيرى نام ملتى در شرق اروپاست كه در ناحيه شمال درياى سياه ساكن بوده اند. نام آنها از كلمه آغاج ارى و يا آغاج ايرى تركى به معنى مرد جنگلى گرفته شده است". فاروق سومر نيز آغاج ارىها را با آكاتزيرىهاى قرن پنجم در روسيه جنوبى مرتبط دانسته است. هوارت ٬مولف ماده آغاج ارىها در دائره المعارف اسلام٬ از ذكر آنها به شكل Akhats Tsir و به معنى مرد جنگلى٬ مرد درختى براى اولين بار در تاريخ توسط پريسكوس سخن رانده است.
 


داده هاى تاريخى حكايت از آن دارند كه آغاج ارىها در سالهاى ٤٦٦-٤٦٠ ميلادى در تركيب هونهاى اروپايى و يا گروهى وابسته به خزرها به نواحى جنوب قفقاز آمده٬ از آذربايجان گذشته٬ به سرزمين ماد حمله برده و از طريق آذربايجان وارد خاك آناتولى شده اند. ورود اين گروه كه در نوشته هاى ساسانى از آنها به شكل Ak-katlar ياد شده است٬ سومين هجوم هونهاى اروپايى از طريق آذربايجان به خاك آناتولى شمرده مىشود.(موج نخستين ورود تركها به آنادولو در تركيب هونها در سال ٣٣٦ ميلادى و از طريق ارزروم-مركز آذربايجان تركيه- و دومين ورود آنها در تركيب آق هونها به سال ٤٥٠ ميلادى بوده است. اين دو موج را ورود پىدرپى گروههاى تركى خزر٬ سابير(سابار)٬ آوار٬ بولقار٬ اوز-پچنك٬ كوتورگور٬ ساراگور٬ كومان-قيپچاق٬ گؤى تورك و ... به آذربايجان و آنادولى در قرن شش و هفت ميلادى تعقيب نموده است).[٤] بين آغاج ارىها و سارى اويغورها (ساراگورها) كه ٨ سال پس از آنها وارد جنوب قفقاز شده اند از سويى و ارتش ساسانى از سوى ديگر در سال ٤٨٨ جنگى رخ داده است. در نوشته اى در پايكولى مربوط به دوره ساسانيان به جمله اى به معنى خاقان آغاج ارىها برخورد شده است.


آغاج ارىها و ادغام در تركان اوغوز
پس از اسلام تركهاى آغاج ارى در موجى دوباره در قرن ١٢ به آذربايجان و آنادولو آمده اند. در اين موج اخير٬ آنها با گروههاى تركى ديگرى مانند اغوز-توركمان٬ قارلوق٬ قالاچ٬ قيپچاق و اويغور همراه بوده اند. (در افسانه هاى اوغوزخان٬ آغاج ارىها جزء كنفدراسيون تركى بش اوغور شامل قارلوق٬ كانگلى٬ قالاچ و قيپچاق شمرده شده اند). بنظر مىرسد كه تا اين مرحله آغاج ارىها گروهى تركىاى جدا از اوغوزها بوده اند اما پس از اين دوره٬ ادغام آنها در اوغوزها آغاز شده و از اين تاريخ به بعد مبدل به گروهىحاصل تركيب تركهاى اوغوز٬ قيپچاق٬ اويغور٬ .... با وجه غالب اوغوزى گرديده اند. چنانچه تاريخ نويسانى مانند ابن شداد٬ ابولفرج٬ رشيدالدين٬ عزيز ب. اردشير استرآبادى٬ عينى و مقريزى و ..... نيز آنها را جزيى از توركمانها-اوغوزها شمرده اند. فضل الله وزير قازان خان و اولجايتو در دولت تركى-آذربايجانى ايلخانيان در قرن ١٣ در اثر سه جلدى خود جامع التواريخ خود از آغاجرىها به عنوان طايفه اى اوغوزى-توركمانى نام برده و مىنويسد: "در ايام قديم نام آغاج ارى وجود نداشت. پس از آنكه طوائف اوغوز به اين ممالك آمدند يكى از طوايف مسكن گزيده در جنگل را آغاج ارى نام نهادند. مغولان نيز به كسانى كه در جنگل ساكن اند هويين ايرگيون به معنى مردم جنگلى مىگويند".
 


حركت آغاج ارىها در قرون آتى نيز ادامه داشته است. در سالهاى ١٤١٢-١١٨٠ بخشى از آغاج ارىهاى ساكن آذربايجان به طور متمادى به سوى غرب٬ آنادولو تا نواحى شام و حلب در سوريه امروزى پيش رفته و در آنجا ساكن شده اند. بعدها طايفه اى به نام آغاج ارى كه همراه با گروههايى از افشارها و بياتها ساكن در كوهستانهاى مثلث ماراش-البستان-مالاتيا بوده اند (اين محل يكى از مركز قيامهاى غلات ترك به رهبرى بابا اسحاق در آناتولى بوده است) بر عليه دولت سلجوقى قيام نموده اند. در سال ١٢٤٦ با رسيدن مغولان آغاج ارىها نيز مانند ديگر توركمانان بر عليه فرمانده مغول بايجو نويان جنگيده اند. بدنبال كشتار آغاج ارىها به سال ١٢٦٠ توسط سپاهى ٢٠٠٠٠ نفره كه هلاگو ايلخان مغول براى سركوب آنها گسيل داشته بود ٬ قسمتى از آغاج ارىها به سرزمين مملوكها و سوريه پناه برده اند. آغاج ارىهاى باقيمانده در آنادولو بعدها به همراه دولقادير اوغوللارى (از شاخه بوز اوق اوغوزها) در تشكيل دولت محلى دولقادير اوغوللارى در ماراش و البيستان به سال ١٣٣٧شركت نموده اند. اما در نيمه دوم قرن ١٤ با قدرت گرفتن طائفه رقيبشان دولقادير اوغوللارى٬ اينبار توسط آنها از سرزمين خود رانده شده اند.
 


آغاج ارىها در تركيب قزلباشان
از نيمه دوم قرن ١٣ آغاج ارىهاى اكنون اوغوزى ناحيه ماراش٬ به تركيب قاراقويونلوها داخل و به گروهى تماما توركمان- قزلباش (تركان آذرى) تبديل شده اند.[٦] در اين دوره طوائفى بنام آغاج ارى در هر دو اتحاديه طوايف تركى-آذربايجانى قاراقويونلو و آغ قويونلو بويژه در تركيب اتحاديه طوائف تركى قاراقويونلو٬ وجود داشته كه در نيمه دوم قرن ١٤ و اوايل قرن ١٥ همراه با قاراقويونلوها به طرف شرق٬ به ايران مهاجرت نموده است. [٧]
 


در اين دوره آغاج ارىها مانند ديگر توركمانان بر مذهب تركى قزلباشى (علوى) بوده اند [٨]. اينان مانند ديگر گروههاى توركمان پس از آشنايى سطحى با اسلام٬ باورهاى پيشين و فرهنگ دينى تركى خود شامانيسم٬ توتميسم٬ مانويت و ... را رها نكردند. بلكه با تلفيق جوهر آن با رويه اى از سمبلهاى اسلامى غلات شيعه٬ آنچه كه امروزه مذهب علوى (غلات شيعه دوازده امامى تركى) ناميده مىشود را بوجود آورده اند. در منابع تاريخى متعددى به طوايف و گروههاى ترك آذربايجانى كه داراى نام و توتمهاى مربوط به درخت و پرندگان بوده اند برخورد مىشود. در گونه هاى پيش از اسلام و اسلامى اوغوزنامه از آغاج ارىها به شكل طايفه اى از اوغوزها با باورهاى توتميستى مانند اعتقاد به زاييده شدن از درخت٬ و در تاريخ قزلباشان از طوايف تركى آغاج ارى و اؤردك ارى با توتمهاى درخت و اردك نام برده مىشود.
 


هر چند در ميان تركمنهاى قديم گروههايى با نام آج٫ آچ٫ آژى و غيره محتملا مرتبط با آغاج ارىها موجود بوده اند٬ اما در روزگار ما در ميان گروههاى خلق تركمن گروهى بنام آغاج ارى وجود ندارد. لغتنامه ريشه شناسى اسامى تركى آغاج ارىها را به شكل نياى باستانى طايفه اى از اوغوزان وابسته به تركان آذرى معرفى نموده است. امروزه آغاج ارىها منحصرا زيرگروه تبارى-طائفه اى خلق ترك آذرى بشمار مىروند.
 
 


آغاج ارىها-آقاجرىهاى ايران امروز
 


در ايران آغاج ارىها عمدتا در آذربايجان٬ عربستان٬ لرستان و فارسستان پراكنده شده اند:
 


در آذربايجان :
بخشى از آغاج ارىهاى ساكن در آذربايجان ساليان دراز بر ناحيه خلخال (در همسايگى ديليميان) حاكم بوده اند. گفته شده است كه اين گروه در فتح الموت توسط هلاكوخان به او يارى رسانده اند. گروه ديگرى از آغاج ارى ها كه همراه قاراقويونلوها به آذربايجان آمده بودند٬ مشخصا در تبريز و حوالى آن ساكن گرديده٬ بخش ديگرى از آنها در تركيب طوائف قزلباش شاهسون٬ به فيروزآباد مهاجرت نموده اند. دسته اى از آنها نيز دوباره به آنادولو عودت نموده اند. آغاج ارىهاى باقيمانده در آذربايجان به تيره هاى مختلف مانند افشار٬ بگديلى٬ تيلكو و .... تقسيم و يا در طوائف تركى ديگر ادغام شده و سپس به مرور زمان بافت طائفه اى و نام و هويت ايلى خود را بكلى از دست داده به جزيى غيرقابل تشخيص از توده خلق ترك تبديل شده اند.
 


با اينهمه امروز در آذربايجان در اطراف تبريز٬ مراغه٬ بناب٬ مياندآب (قوشاچاى)٬ خلخال٬ هشترى٬ قزوين و همچنين در كردستان دهاتى با نام آغاج ارى (Aga Jari, Aqa Jari, Agha Jari, Āqā Jarī, Āgha Jāri, Agach Ayry, Aqajri, Aqājri, Aghajeri, Āghājerī, Aghajari, Āghājārī, Āghājarī, Aghajan, Aghjeh Rud, Aghcheh Rud, Āghjeh Rūd, Āghcheh Rūd) وجود دارند كه هم اسم و هم اهالى آنها همه بازمانده و يادگار طايفه آغاج ارى مىباشند.
 


در عربستان (خوزستان) ايران: بهبهان
آغاج ارىها به همراه لركىها (لئركى٬ از قشقائىها) و گوندوزلوها (از افشارها٬ بين شوشتر و دزفول) سه گروه عمده تركىزبان و يا تركىتبار عربستان ايران را تشكيل مىدهند. در شرق خوزستان ايلى بنام آغاجارى وجود دارد كه نام شهر آغاجارى در ٧٨ كيلومترى شمال غربى بهبهان و همچنين بخش آغاجارى در شهرستان بهبهان كه جاده آبادان-شيراز از مسير بهبهان از آن مىگذرد منسوب به ايل آغاج ارى كه در اين ناحيه قشلاق مىنموده است مىباشد. نام يکی از شهرکهای بزرگ اهواز جنب کوی نيرو نيز شهرک "آقاجاری" می باشد. در حوالى سالهاى ١٨٢٠ اكثر آغاج ارىها براى جلوگيرى از حملات بختيارىها٬ مجبور به اسكان در همسايگى بهبهان٬ بويراحمدىها و ديگر طوايف شدند. در سال ١٣٠٥ شركت نفت آنگلو-ايرانى شروع به حفارى در اين ناحيه نمود و پس از آن گروههاى لر٬ عرب و ترك در جستجوى كار به اين ناحيه سرازير شدند. امروزه يكى از مراكز مهم صنعت نفت ايران در اين منطقه قرار دارد. شهر آغاجارى تنها محل پرجمعيت اين منطقه بسيار گرم و فاقد كشاورزى است كه آن را مديون چاههاى نفت مهم خويش است. بسيارى از آغاج ارىها به آبادان٬ بندر معشور و آغاجارى مهاجرت و در شركت نفت ايران استخدام و بخشى مهم از كارگران صنعت نفت را تشكيل مىدهند. وضعيت تركان آغاج ارى در اين منطقه بىشباهت به وضعيت بخش ديگرى از خلق ترك آذرى٬ يعنى توركمانهاى كركوك نيست كه با سيل مهاجرين كرد و عرب به كركوك٬ سعى مىشود كه در سرزمين تاريخى و در عين حال نفتخيز خود به صورت اقليتى قومى تبديل شوند. 
 


مينورسكى آغاج ارىهاى اطراف بهبهان را بازماندگان شاهسونان قزلباشى (تركان غالى شيعه) مىداند كه در دوره صفوى به استان فارس كوچانيده شده اند. در سال ١٩١٣ تعداد آغاج ارىهاى ناحيه بهبهان كه هنوز هويت و بافت ايلى خود را محافظه كرده بودند حدود ٢٠٠٠ و در سال ١٩٥٠ بالغ بر ١٠٠٠ خانوار بوده است. در حال حاضر پانصد خانوار از آغاج ارىها در غرب و شمال غرب بهبهان و پيرامون زيدون به صورت يكجانشين و يا نيمه كوچرو زندگى كرده و از راه كشاورزى و يا دامدارى امرار معاش مىنمايند. بخشى از آغاج ارىهايى كه در ناحيه بهبهان به زندگى كوچروى ادامه مىدادند٬ بعدها در طايفه ممسنى از اتحاديه طايفه اى لر بوير احمدى كهگيلويه جذب شده و امروز با نام آقايى شناخته مىشوند.
 


در لرستان: كوهگيلويه
در جنوب غربى ايران در ميان ايلات كهگيلويه طايفه ترك تبارى بنام آغاجارى وجود دارد. برخى منابع طايفه آغاج ارى كهگيلويه را٬ طايفه اى لرزبان اما با تبارى آميخته و يا به شكل ملقمه اى از گروههاى تركى٬ تاجيك و لر طبقه بندى كرده اند. شمارى از آنها نيز علاوه بر آقاجرى٬ از وجود طايفه اى بنام قره جرى در كهگيلويه -هر دو آميزه اى از عناصر ترك و فارس- خبر مىدهند. هر چند پيوستن تيره هايى ايرانىتبار و يا زبان به طايفه آغاج ارى متصور است اما اين طائفه اصلا و بىشك طائفه اى ترك تبار و ترك زبان بوده است. محتمل است كه عمده آغاج ارىهاى كهگيلويه اولاد آغاج ارىهاى داخل در اتحاديه طوايف تركى-آذربايجانى قاراقويونلوها٬ و اقلا برخى از تيره هاى آغاج ارى مخصوصا افشارها باقيمانده شاخه كهگيلويه اى افشارهاى خوزستان - طايفه بسيار نيرومندى كه توسط شاه عباس اول پس از شورشهاى ١٥٩٧-١٥٩٦ پراكنده شده اند- باشند.
 
طايفه آغاجارى از تيره هاى افشار٬ داودى٬ جغتاى٬ شعرى (شيرى)٬ لرزبان٬ بگدلى٬ جامه بزرگى٬ كشتيل (گشتيلى)٬ قاراباغى٬ آقباغى؟٬ تيلكه لو (تيله كو؟)٬ ختايى؟٬ بشيرى؟٬ ديلمى؟ تشكيل شده است. در گذشته شمار آغاج ارىها كه هنوز بافت ايلى خود را محافظه نموده بودند حدود ٥٠٠٠ خانوار بوده كه بعدا به ٢٠٠٠ كاهش يافته است. در اثر ضديتها و درگيريهاى بين تيره هاى آغاج ارى همچنين با طوائف ديگر٬ اين تيره ها پراكنده شده٬ بخشى با تغيير و يا از دست دادن نام خود به طوايف ديگر ملحق و يا به زندگى يكجانشينى آغاز نموده و ساكن دهات و روستاها گرديده اند.
 


طبق بعضى منابع گرچه شمارى از تيره هاى آغاج ارى (افشار٬ جغتايى٬ بگديلى٬ قاراباغى٬ ختايى؟) هنوز به زبان تركى سخن مىگويند اغلب آنها اكنون لرزبان و برخى فارسى زبان شده اند. بنا بر برخى منابع ديگر همه تيره ها و طوايف آغاج ارى از جمله جامه بزرگ٬ بگ دلى٬ بنكلو؟٬ جغتاى٬ داودى٬ قراباغى٬ لرزبان٬ قشتيل٬ شئرى و همچنين آن گروههايى كه بافت ايلى خود را از دست مىدهند همه زبان و فرهنگ تركى خود را از دست داده و از هر جهت لر شده اند. با اينهمه گفته شده است كه توركان آغاج ارى لرزبان شده٬ به نگاهدارى نامهاى تركى خود علاقه و اصرار دارند و اسامى تركى تولى آقا٬ آتش آقا٬ جغتا و ... غيره در ميان آنها زياد ديده مىشود.
 


در فارسستان: در تركيب اتحاديه طوايف تركى آذرى قشقايى
تيره اى بنام آغاجارى (آغاج يئرلى- آغاجئرلى) در طايفه بيوك كشكولى (كشكولى بزرگ) و داراشورلو (دره شوئى) اتحاديه طوايف تركى قشقايى وجود دارد. اين تيره و تيره هاى ديگر آغاج ارى كه در طول زمان اسامى جديدى به خود گرفته اند٬ طوايفى هستند كه از آذربايجان به فارس كوچ نموده اند. در كتاب پيوستگى قومى و تاريخى اوغوز- ايلهاى قشقايى ايران٬ قبيله قايى-قشقايى گفته مىشود: "ايل آغاج يئرلى (آغاجئرلى) از ايلهاى قشقايى به بيان تركى؛ تيره هاى ايل آغاجئرلى بعد از ١٣٠٠ قمرى كه حدود ٨٠٠ خانوار بوده اند تعدادى در بهبهان و آغاجارى و هفتگل ساكن شده و تعداد ديگرى با تغيير نام به طائفه داراشورلو" و "بيوگ كشگولى" پيوسته اند". به نظر مىرسد كه بويژه رابطه اى بين آغاج ارىهاى لرستان و طايفه كشكولى بزرگ اتحاديه طوايف تركى قشقايى كه در نواحى غربى فارس ساكن است موجود باشد. اين هر دو داراى تيره هايى بنام بگدلى و جامه بزرگى هستند.
 
 


برخى گروههاى وابسته به تركان آغاج ارى:
 


تاهتاجىها
امروزه در تركيه گروهى قومى بنام"تاهتاجى" (تخته چى) زندگى مىكند كه بازماندگان آغاج ارىهاى قرون ١٣-١٥ شمرده مىشوند. تاهتاجىها يكى از گروههاى ترك در آنادولو مىباشند كه خصوصيات ملى و هويت تركى خود را به بهترين نحو ممكنه حفظ نموده اند. تاهتاجىها با جمعيتى بين ٤٠٠٬٠٠٠ –١٠٠٬٠٠٠ نفر در ناحيه اى كه از جنوب غربى ماراش و غرب آنتب (در نزديكى مرز سوريه) آغاز و تا آدانا٬ ايچ ائل٬ آنتاليا٬ ايسپارتا٬ بوردور٬ ايزميز (ازمير)٬ مانيسا و چاناق قالا (چاناك كاله) (در نزديكى يونان) ادامه پيدا مىكند زندگى مىكنند.
 


در روايتى مردمى گفته مىشود كه تاهتاجىها از ترس حملات مغول و براى نجات جان خود به جنگلها پناه برده و پس از مدتهاى طولانى زندگى در جنگل٬ شروع به امرار معاش از طريق صنايع چوبى و جنگل نموده اند. و از انجائيكه اين گروه بعدها به هر جا كه رفته اند به همين شغل مشغول بوده اند٬ از اينرو به نام تاهتاجى موسوم گرديده اند. تاهتاجيان خود٬ كه بر مذهب تركى قزلباشى اند٬ دليل اسكانشان در نواحى جنگلى را فرار از فشارها و تضييقات سنيان عنوان مىكنند. در واقع تاهتاجى نامى است كه فقط از طرف اعضاى گروه براى ناميدن خود بكار مىرود٬ ديگر تركها به آنها قزلباش مىگويند (در ايران و به خطا قزلباشان ترك٬ اهل حق ناميده مىشوند. حال آنكه اهل حق٬ گونه ايرانى-كردى غلات شيعه دوازده امامى است). مانند ديگر قزلباشان ترك٬ موسيقى٬ رقص٬ شراب و برابرى-آزادى زنان بخشى جدايىناپذير از باورها و مراسم دينى تاهتاجىيان مىباشد. تاهتاجىها به تثليث خدا-محمد–على باور داشته و اعتقاد راسخى داير ترك بودن حضرت على دارند. آنهاها بر خلاف ديگر گروههاى علوى ترك قزلباش و بكتاشى در تركيه و آذربايجان و ايران٬ حاجى بكتاش ولى را نمىشناسند. محل برگزارى مراسم دينى تاهتاجىها "پيرائوى" نام دارد (عبادتگاه ديگر قزلباشان ترك جم ائوى٬ در ايران جم خانا نام دارد).
 


قاجار - قجرها
يكى ديگر از بقاياى آغاج ارى هاى باستان٫ شاخه اى از تاهتاجىهاى فوق الذكر كه به آذربايجان و ايران مهاجرت نموده اند و با نام قاجار -قجرها شناخته مىشوند مىباشند. گفته شده است كه فرم قاجار و "قجر"٬ واريانت متاخر آغاج ارى است. قجرها نيز مانند آغاج ارىها٬ تاهتاجىها و آجيرلوها بر مذهب تركى قزلباشى از غلات شيعه بوده اند و باز مانند اكثر طوايف تركى ايران و آذربايجان اصلا از تركان تركيه مركزى (سيواس-يوزقات-توقات) و سوريه شمالىاند. قبل از مهاجرت به آذربايجان و ايران٬ مركز قاجارها در آناتولى ناحيه بوزاوخ (يوزقات) بوده است. آنها در طى چند مرحله و بار آخر به هنگام حمله مغول در قرون ١٣-١٤ به آسياى صغير آمده اند. هرچند امروز در تركيه هنوز در اطراف آلازيغ و هارپوت گروههاى كوچكى بنام قاجار يافت مىشوند٬ اما بدنه اصلى توده عظيمى كه قاجارها از آنها منشعب شده اند٬ همان آغاج ارىها (تاهتاجىها) مىباشند كه در نواحى جنوب٬ غرب و مركزى تركيه ساكن اند.
 


دولت تركى-آذربايجانى "قاجار" در ايران٬ توسط ايل قاجار٬ يعنى بخشى از آغاج ارى هاى سوريه-تركيه امروزى مهاجرت كرده به آذربايجان (شمالى و جنوبى) تاسيس شده است. خاندان قاجارى كه مانند آغاج ارىها بر مذهب تركى قزلباشى بودند٬ از بيگهاى ايل قاجار آذربايجان است كه در استرآباد ساكن شده بودند. جد اين خاندان زيادبيگ قاچار در سال ١٥٠٠ هنگامى كه ايل هنوز در تركيه مركزى ساكن و تبعه دولت تركى آغ قويونلو بود به مذهب تركى قزلباشى و خدمت شاه اسماعيل در آمده است. پيش از آن نيز پدر وى٬ قارا پيرى بيگ قاجار در خدمت شيخ حيدر بوده و اسماعيل نوجوان را به اردبيل انتقال داده است. قاجارها در تاسيس و به حاكميت رسيدن دولت تركى-آذربايجانى قزلباش نقش بسيار مهمى داشته اند. و به پاداش آن در دوره صفويان حكومت ايروان و قاراباغ در دست قاجارها بوده است. امروزه اكثريت قاجارهاى خارج از آذربايجان فارس زبان شده و حتى اگر اسما٬ به مذهب جعفرى در آمده اند.
 


طوائف و تيره هاى اجرلو:
طائفه تركى اجرلو (آجئر٫ آجير٫ اجير٫ اجر٫ آجور٬ آجار٬ آچئر) اصلا از طوائف توركمان قزلباش (ترك آذرى) تركيه جنوبى و سوريه شمالى (حلب) مىباشد [٩]. گفته شده است كه ريشه اين گروهها همان آغاج ارىهاى باستانى هستند كه از سده هاى پيش و آغازين اسلام٬ در سراسر ايران و آذربايجان و قفقاز و آسياى صغير پخش شده بودند. امروز در تركيه و بخصوص در جنوب و مركز آن شهر و روستاهاى چندى با نام آجيرلى وجود دارد. آجيرلوها در تمام سطح ايران و آذربايجان پخش شده٬ گروهى از آنها در شمال اصفهان –فارسستان مسكن گرفته بودند. در ايران و آذربايجان امروز هم گروههايى بسيار با نام آجرلو وجود دارند كه مشهورترينشان تيره آجيرلوى اتحاديه طوائف قزلباش شاهسون = شاهسئون = شاهسئوه ن در اردبيل آذربايجان است [١٠].
 


آجارها- در جمهورى گرجستان:
برخى از محققين مانند ذ.و. توغان و ميرزا بالا٬ آجارهاى مسلمان گرجىزبان گرجستان را با آغاج ارىها مرتبط شمرده اند. به اعتقاد اين محققين آجارها كه در ناحيه جنوب شرقى قفقاز در ساحل درياى سياه بين آرتوين و باتوم ساكن اند بعدها با از دست دادن زبان تركى خود متكلم به زبان گرجى گرديده اند. منطقه سكونت آجارها (جمهورى آجارستان) محل سكونت گروههاى پروتوتركى مانند ايسكيتها و كيممرها و يكى از مراكز نخستين تمركز تركان پيش از اسلام در منطقه است .
 
 


چند نكته:
بررسى اجمالى مورد آغاج ارىها نشان مىدهد كه:
١- آغاج ارىها از بازماندگان و يادگار هاى حضور تركان قبل از اسلام در ايران مىباشند.
٢- آغاج ارىها مانند دهها و صدها گروه تاريخى تركى ديگر كه در تشكل توده هاى امروزى خلق ترك ايران٬ آذربايجان و تركيه شركت داشته اند٬ دليلى قاطع بر اشتراكات و تشابهات حتى عينت تبارى اين توده مىباشند.
٣- تركان آغاج ارى و دهها و صدها گروه تركى ديگر باستانى و جديد و نقش تعيين كننده آنها در شكل گيرى تبارى خلق ترك در ايران و آذربايجان٬ از محكمترين دلايل تكذيب كننده ادعاى بىاساس آريايى منشاء بودن خلق ترك در ايران است.
٤- اكثريت مطلق آغاج ارىهاى ايران -به جز بخش ساكن در آذربايجان- در عربستان٬ فارسستان٬ كردستان و لرستان به مرور زمان در خلقهاى لر٬ فارس٬ كرد و حتى عرب تحليل رفته٫ قاجارهاى خارج آذربايجان هم تماما فارس زبان شده اند.
٥- دگرگشت زبان گروههاى تركى مانند آغاج ارى به زبانهاى ايرانى نقشى بسيار مهم در تشكل تبارى٬ فرهنگى و زبانى اقوام ايرانىزبان مانند لر٬ كرد و فارس داشته است.
٦- لرزبان و فارس زبان شدن آغاج ارىها و ديگر گروههاى متعدد ترك (بخشهايى از گرايلى٬ افشار٬ بيات٬ هزاره٬ تيمورى٬ چهار اويماق٬....) نشانگر تحليل بسيار گسترده و سريع خلق٬ زبان و فرهنگ تركى در ايران است.
٧- پراكندگى جغرافيايى بىحد زيرگروههاى ترك در ايران مانند حضور آغاج ارىها در آذربايجان و تركيه و قفقاز و عربستان و لرستان و فارسستان؛ بافت طائفه اى٬ عقب ماندگى اجتماعى-اقتصادى و عدم ارتباط و آگاهى اين گروهها از تاريخ و هويت خود و يكديگر به صورت عاملى بر عليه روند ملت شدن حتى بقاى خلق ترك در ايران در آمده است.
٨- آميزش و پيوستگى همه جانبه و فورى زبانى٬ فرهنگى و انسانى بين زيرگروههاى خلق ترك در ايران٬ يكى از روشهايى است كه مىتواند از سويى به روند شكل گيرى هويت فراگير ملى ترك بين گروههاى پراكنده تركزبان ايرانى يارى رساند و از سوى ديگر روند تحليل خلق ترك در خلق فارس را كند سازد.
٩- ايجاد فورى راديو-تلويزيون سراسرى تركى از داخل و يا از خارج ايران و يا نشريات سراسرى تركى كه همه زيرگروههاى پراكنده خلق ترك در سراسر ايران را پوشش دهند٬ حركت به سوى ايجاد زبان ادبى-ملى فراگير تركى و آغاز آموزش به اين زبان فراگير تركى (كه مىبايد هر سه گروه لهجه هاى آذربايجانى و خراسانى و سنقرى را پوشش دهد) از موثرترين اقدامات عملى براى ايجاد و تحكيم هويت ملى ترك بين زيرگروههاى پراكنده ترك تبار و تركزبان در ايران و شتاب بخشيدن به روند ملت شدنشان است.
-----------------------------------
١- محمودعلى چهرگانى در مصاحبه اى مىگويد: Hasim Agacari köçeri türkdü, ancaq fars medeniyyetinde eriyib. O insani yaxindan taniyiram. 
٢- شين پرتو (مستعار). "ريشه هاي فارسي در زبانهاي ديگر". دوره6، ش72 (مهر47) :47-52
٣- مشابه اين وضعيت در ريشه شناسى كلمه دوقلو مشاهده مىشود. برخى از همه فارس انگاران به اشتباه اين كلمه را كه اصل آن به صورت دوغولو به معنى متولد در زبان تركى است (از مصدر دوغماق) مركب از دو و قلو دانسته و با اين فرض تركيباتى مانند سه قلو و چهارقلو ساخته اند.
٤- در اينجا سخن از گروههاى تركى باستان مىرود. گروههاى موسوم به پروتوتورك مانند كيمر٬ ايسكيت-ساك٬ سومر و ... مطمح نظر نيستند.
٥- تاتار خاتون خواهر قارامحمد موسس دولت تركى-آذربايجانى قاراقويونلو ٬ به همسرى رئيس طائفه آغاج ارىهاى ماراش در آمده بود.
٦- ديگر طوايف اتحاديه قاراقويونلو: قاراقويونلو٬ سعدلو٬ بهارلو٬ دوخارلو٬ قارامانلو٬ آلپاغوت٬ چاكيرلو٬ بايراملو٬ دوگر و حاجىلو
٧- مهاجرت و بازگشت اوغوزان =توركمنان از آنادولى به آذربايجان و ايران از سالهاى ١٣٣٥ در زمان دولت تركى چوپانيان آغاز و در دوره قاراقويونلو و آق قويونلوها تشديد شده بود.
٨- توركمان غير از تركمن است. توركمان يكى از نامهاى قديمى بكار برده شده براى تسميه خلق ترك آذرى٬ بويژه از سوى مولفين عرب و در مناطق عربى مانند عراق و سوريه مىباشد.
٩- يكى از قديميترين و صحيحترين نسخه هاى خطى ديوان فضولى بنام بيگى از طايفه آجرلو استنساخ شده است.
١٠- از ديگر تيره هاى شاهسونهاى اردبيل آذربايجان٫ حاجى خوجالو٫ مغانلو و تالش ميكائيللو ها مىباشند.
 
گئرچه يه هو!!!


Home [Powered by Blogger]